عبد

۴۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مشکل از چیست لباس یا طرز فکر؟

در اینکه طرز فکر اشخاص در نحوه رفتارشان موثر است شکی نیست اما مگر افراد دارای طرز فکر صحیح که توسط اجتماع لا ابالی منحرف شده اند کم است؟ 

هم باید طرز فکر افراد اصلاح شود و‌هم باید زمینه های انحراف ریشه کن گردد.

این صحیح نیست زنی خود را بزک کند و‌ به خیابان بیاید و انتظار داشته باشبم هیچ جوانی به او متمایل نشود

سلام در تکمیل کلام آقای محمدی بعضی میگویندهمه چیز را آزاد بگذاریم کم کم همه چیز عادی می شود مثل خارج از کشور دیگر میلی به نگاه کردن همدیگر نیست واز این کلمات که در جواب باید گفت که درست است که عادی می شود ولی زشتی آن کار که از بین نمی رود مثلا دروغ در بین عده ای عادی شود این باعث نمی شود که زشتی آن برداشته شود

ودرمورد عکس اول یکی از علتهای حجاب این,است که اگر همه چیز آزاد باشد دیگر علاقه ای به همسر وجود ندارد وبنیان خانواده متلاشی میشود لذا در صورت داشتن حجاب بانوان مردها چون منع هستند باعث یک رابطه زنا شویی خوب می شود

ودرتکمیل چند مورد را نمیتوان برعموم جامعه بار کرد وحتی بعضی میگویند تعداد بی حجاب زیاد است در صورتیکه در اصل اینطور است که افراد باحجاب زیاد هستند وشاهد آن هم روزهای تظاهرات اما باحجابها درخانه هستن وکمتر درجامعه حاضر میشوند اما بی حجابها بیشتر وبسیاری از آنها صبح وظهروشب در خیابان مشغول رفت وآمد هستند لذا آنها درچشم,هستند به خلاف محجبه ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نماز اول وقت

نماز اول وقت 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) : مَا مِنْ عَبْدٍ اهْتَمَّ بِمَوَاقِیتِ الصَّالةِ وَ مَوَاضِعِ 

الشَّمْسِ إِلَّا ضَمِنْتُ لَهُ الرَّوْحَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ انْقِطَاعَ الْهُمُومِ وَ األَحْزَانِ وَ النَّجَاةَ 

مِنَ النَّارِ. )مستدرک الوسائل، ج3، ص841، ح33(.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: بندهای نیست که به وقتهای نماز و 

جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت 

میکنم برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها، آسایش و خوشی به هنگام 

مردن و نجات از آتش. سفینه البحار، ج 3، ص 43 .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جلسه ششم شیعه شناسی اثباتی

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ششم شیعه شناسی اثباتی

موضوع: پیدایش شیعه پس از واقعه کربلا

عده ای از اقایان منشاء پیدایش شیعه را پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین می دانند

البته هر چند واقعه کربلا نقطه عطف مهمی در حیات سیاسی و معنوی شیعه محسوب می شود اما یقینا این واقعه عظیم منشاء پیدایش شیعه نیست بلکه نتیجه اندیشه های شیعی است

شیعه ویش از واقعه کربلا مراحل گوناگونی را از سر گذرانده است که واقعه کربلا نقطه عطف این مراحل گوناکون محسوب میگردد

یکی از نویسندگان مدعی می شود که شیعه سه مرحله را از سر گذرانده است: 

۱. تشیع روحی و‌قلبی

۲. تشیع سیاسی

۳. تشیع به عنوان فرقه از فرقه های اسلامی

و مدعی می شود مرحله سوم تشیع مربوط به مرحله سوم است.

برای مطالعه در این رابطه به کتاب تاریخ الامامیه ، ص ۳۸_ ۴۷ مراجعه شود

نویسنده دکتر عبد الله بن فیاض

اما این نظریه باطل است

پیشتر ادله مختلفی اوردیم که اصطلاح شیعه حتی در زمان رسول الله شناخته شده بود و برخی صحابه به ان نامیده شده بودند

و پس از وفات رسول الله و بحث سقیفه این مرز بندی کاملا روشن شد

دوازده نفر از مهاجران و امصار علیه ابوبکر احتجاج کردند و با استناد به نصوص در امامت و‌خلافت امام علی ،‌ابوبکر را محکوم کردند

الصدوق ، الخصال ،‌ابواب الثانی عشر ،‌حدیث ۴

شهید صدر در نقد نظریه فوق می نویسد:

حقیقت این است که تشیع هیچ گاه در حد یک رویکرد روحی و درونی مطرح نبوده و‌از جنبه سیاسی جدا نبوده است. تشیع در دامان اسلام به عنوان دیدکاهی مطرح شد که امام علی را پس از پیامبر شایسته ترین فرد برای امامت فکری ،‌اجتماعی و سیاسی می دانست

شرتیژی که تشیع پدید امد به گونه ای نبود که تفکر شیعی صرفا جنبه روحی داشته و از جنبه سیاسی جدا باشد. این تفکر از تغتز، هر دو‌جنبه روحی و‌سیاسی را با هم داشت

منبع سخن شهید صدر : نشأة التشیع و الشیعه ، ص ۹۱

به علت اینکه در جلسات قبل ادله خوبی در منشا شیعه تقدیم شد لزومی ندارد که دوبازه تکرار شود

پس حاصل این جلسه این که پیدایش شیعه پس از واقعه کربلا امری باطل است

البته در اینکه حادثه کربلا نقطه عطفی برای شیعه و خون تازه ای در رگ های شیعه بود شکی نیست

اما اینکه این واقعه منشاء پیدایش شیعه باشد امری واهی و توهمی است

در جلسه بعد نظریه باطل دیگری را بررسی خواهیم کرد با این عنوان : ( پیدایش شیعه به دست ایرانیان)

نظریه فوق اخرین نظریه ای است که بررسی میکنیم و پس از ان به سراغ بررسی وضعیت شیعه در عصر خلفا خواهیم پرداخت

اما نظریه فوق دلیل محکمی در پشت خود ندارد

در کل نظریه ،‌تحلیلی ذهنی است از یک حقیقت خارجی که بر مبنای شواهدی ارائه می شود

مدعی این نظریه ،‌دلیلی بر اثبات مطلب خود ارائه نکرده است

لذا مطلبی سست مانند این نیازی به پاسخ محکم ندارد

هر چند ما پاسخ های محکم را در پنج جلسه پیش دادیم

ما اول اثبات کردیم منشا شیعه چیست و کجاست

بعد از اثبات ان حالا داریم نظریات مردود و‌باطل را یکی یکی به اختصار عرض می کنیم

لازمه رد کردن این نظریان مردود تکرار مطالب سه چهار جلسه ابتدایی است که معقول نیست

توابین گروهی مشخص در تاریخ اسلام اند و ربطی به شیعه و پیدایش ان ندارند

نهضت توابین گروهی از شیعیان کوفه بودند که به خونخواهی کشتگان نبرد کربلا قیام کردند. انها به خاطر کمک نکردن به حسین بن علی در روز عاشورا پشیمان بودند و از آن‌جا که از این کار خود توبه کرده بودند به توابین معروف شدند. سلیمان بن صرد خزاعی رئیس این نهضت بود.

قبل از توابین ، مردم کوفه شیعه بودند ،‌ شیعه امام علی

و همین مردم نامه نوشتند برای ابا عبد الله وگفتند ما شیعه پدر شماییم و شما تشریف بیارید برای خلافت

وجود شیعه در کوفه از بدیهیات تاریخ است ،‌منتهی بخث بر سر جمعیت انهاست

دقت کنید زمانی که معاویه به حکومت رسید زیاد بن أبیه را بر کوفه حاکم نمود و او نیز هر شیعه‌ای را که می‌شناخت مورد تعقیب قرار داد و آنها را مورد کشت و کشتار و هدم و غارت قرار می‌داد و یا دستگیر کرده و به حبس و زندان می‌فرستاد تا این که در شهر کوفه، دیگر شخصی که به شیعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.

پس درحقیقت طبق آن‌چه که در مصادر تاریخی آمده شیعیان در کوفه تنها عده کمی از جمعیت 15000 نفری کوفه را تشکیل می‌دادند؛ که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده بسیاری نیز به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای دیگر هم‌چون: موصل، خراسان و قم پناهنده می‌شدند؛ عده زیادی از ایشان نیز مانند: بنی غاضره می‌خواستند به یاری امام بشتابند که سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند

اما پیش از زیاد ابن ابیه جمعیت شیعیان خیلی بیشتر بود

ابن أبی الحدید معتزلی در این باره می‌گوید:

کتب معاویة نسخة واحدة إلى عُمَّاله بعد عام المجُاعة: (أن برئت الذمّة ممن روى شیئاً من فضل أبی تراب وأهل بیته). فقامت الخطباء فی کل کُورة وعلى کل منبر یلعنون علیًّا ویبرأون منه، ویقعون فیه وفی أهل بیته، وکان أشد الناس بلاءاً حینئذ أهل الکوفة لکثرة ما بها من شیعة علی علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سُمیّة، وضم إلیه البصرة، فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف، لأنه کان منهم أیام علی علیه السلام، فقتلهم تحت کل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأیدی والأرجل، وسَمَل العیون وصلبهم على جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.

معاویه بعد از سال خشکسالی، نامه‌ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت مبنی بر این که هر کس چیزی از فضایل ابو تراب (امیر المؤمنین علیه السّلام) و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هیچ مسئولیتی بر عهده شما نیست. (به این معنا که: هر اتفاقی برای این شخص افتاد و شما هر بلایی به سر او آوردید جایز است) از این رو سخنرانان در هر کوی و برزن و بر فراز هر منبری علی را لعن کرده و از او بیزاری می‌جستند و به او و اهل بیت او دشنام می‌دادند؛ و بیچاره‌ترین مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زیرا شیعه علی علیه ‌السلام در آن شهر زیاد بود؛ معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم کوفه و هم‌زمان شهر بصره را نیز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شیعیان می‌گشت ـ او شیعیان را می‌شناخت، زیرا در زمان خلافت علی علیه السلام از طرفداران او بود ـ پس ایشان را حتی زیر هر سنگ و کلوخی هم که بودند می‌یافت و به قتل می‌رساند و یا تهدید به قتل می‌کرد؛ و دست ها و پا ها را جدا کرده و چشم ها را کور می‌کرد؛ و ایشان را بر تنه‌های درخت خرما به دار می‌کشید؛ و یا از عراق بیرون می‌کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.

شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصایح الکافیة، محمد بن عقیل، ص 72.

ابن ابی الحدید علنا و با صراحت مینویسد در زمان معاویه جمعیت شیعیان در کوفه زیاد بوده

طبرانی در المعجم الکبیر با سند خود از یونس بن عبید از حسن نقل نموده است:

کان زیاد یتتبع شیعة علی رضی الله عنه فیقتلهم، فبلغ ذلک الحسن بن علی رضی الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل کفارة.

زیاد شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام‌] را مورد تعقیب قرار می‌داد و در صورت دست یافتن به آنها از دم تیغ می‌گذراند، و چون این خبر به حسن بن علی [علیهما السلام‌] رسید فرمود: خدایا او را به مرگی منحصر به فرد مبتلا ساز، که قتل و مرگ کفاره او می‌باشد.

المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص 68 ـ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 266.

به لفظ شیعه پر این نقل ها توجه کنید

هیثمی بعد از نقل این خبر می‌گوید:

 رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح.

این روایت را طبرانی نقل کرده و رجال آن صحیح است.

حسن بصری می‌گوید:

 بلغ الحسن بن علی أن زیاداً یتتبَّع شیعة علی بالبصرة فیقتلهم، فدعا علیه. وقیل: إنه جمع أهل الکوفة لیعرضهم على البراءة من أبی الحسن، فأصابه حینئذ طاعون فی سنة ثلاث وخمسین.

به [امام] حسن بن علی [علیهما السلام‌] خبر دادند که زیاد شیعیان علی [امیر المؤمنین علیه السّلام] را در بصره مورد تعقیب قرار داده و می‌کشد، حضرت او را نفرین نمود و گفته شده: او مردم کوفه را جمع کرد تا اعلام برائت و بیزاری از أبی الحسن [امیر المؤمنین علیه السّلام] را به آنان عرضه نماید، که در همین وقت سال 53 هـ. او مبتلا به بیماری طاعون شد.

سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص496.

دقت کنید به این نقل های تاریخی ابن حجر در لسان المیزان می‌نویسد:

 وکان زیاد قوی المعرفة، جید السیاسة، وافر العقل، وکان من شیعة علی، وولاَّه إمرة القدس، فلما استلحقه معاویة صار أشد الناس على آل علی وشیعته، وهو الذی سعى فی قتل حجر بن عدی ومن معه.

زیاد شخصی آگاه بود، و سیاست را خوب می‌دانست، و از عقلی وافر برخوردار بود، و از شیعیان علی بود که او را به ولایت امارت قدس می‌نمود، اما زمانی که به معاویه پیوست شدیدترین و سخت‌گیرین ترین مردم بر علیه خاندان و شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام‌] شد، و او همان کسی بود که در قتل حجر بن عدی و همراهانش نقش به سزایی داشت.

لسان المیزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.

والسلام علیکم و‌رحمت الله

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان بسکویت:( این داستان لبخندی بر چهره شما خواهند نشاند اما لبخندی متفکرانه)

داستان بسکویت:( این داستان لبخندی بر چهره شما خواهند نشاند اما لبخندی متفکرانه)

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.

چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. 

او یک بسته بیسکویت نیز خرید.

او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

در کنار او یک بسته بیسکویت بود و در کنارش مردی نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.

وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد.او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.

پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم ، شاید اشتباه کرده باشد.»

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکویت برمی داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.

وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:

«حالا ببینم این مرد بی ادب چه کار خواهد کرد؟»

مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد.

این دیگه خیلی پررویی می خواست!

او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساکش قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

خیلی شرمنده شد!!

از خودش

بدش آمد . . .

یادش رفته بود که

بیسکویتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود ، بدون آنکه عصبانی و ناراحت شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تست هوش.قدیمی ولی جالب:

تست هوش.قدیمی ولی جالب:


سوأل اول :

فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟


پاسخ:

اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.

سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی

برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی


سوأل دوم:

اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟


پاسخ:

اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟)

مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!


سوأل سوم:

پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم

پنجمی چیه؟


پاسخ: Nunu؟

نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق بین طنز و هجو

بسم الله الرحمن الرحیم

تفاوت طنز اخلاقی با هجو، لطیفه و هزل


طنز اخلاقی در حقیقت، طنزی است با هدف تنبه و توجه دادن فرد یا جامعه به معایب و مفاسد خود، تحقیر و سرکوبی رذایل اخلاقی، رشد فضایل اخلاقی و در یک کلام، تزکیه، تهذیب، اصلاح و به تکامل رساندن فرد و اجتماع. هدف این نوع طنز، سرزنش و طعنه، عیب جویی و عیب شماری، کوبیدن و تحقیر، مسخره کردن و خندیدن به فرد یا جامعه نیست، بلکه در طنز اخلاقی همه این امور برای درمان بیماری های فرد و جامعه به کار گرفته می شود. هرچند مبنای این طنز بر خنده و طعنه زدن به معایب و تحقیر رذایل و پلیدی ها استوار است، این خنده و طعنه نه از سر دشمنی، که از سر علاقه و دلسوزی است؛ غرض آن است تا بیماری را که درد خویش را فراموش کرده است، به هوش آورد تا درد را بیشتر حس کند و به چاره جویی و درمان آن بپردازد. ولی هجو به معنای برشمردن عیب های کسی و نکوهیدن و دشنام دادن به او در قالب شعر یا نثر است؛ نوشته ای است که شخصیت یا ظاهرِ فرد یا جامعه ای را گستاخانه به سُخره می گیرد و قصد از آن، معمولاً رنجاندن و آزار دادن است. وجه تمایز دیگر طنز با هجو در آن است که هجو معمولاً برانگیخته از حس کینه و بدخواهی است و جنبه شخصی دارد. هزل نیز به معنای مزاح کردن و بیهوده گفتن است. در واقع هزل، شعر یا داستانی است که مضمونی رکیک و خلاف اخلاق و ادب دارد و هدف آن تنها تفریح و شوخی است. با این ویژگی، هزل از طنز که زمینه اجتماعی دارد و همچنین از هجو که جنبه شخصی دارد و قصد آن بدنام کردن فردی یا گروهی است، مشخص می شود. هزل، ظرافت طنز و قدرت تأثیر هجو را ندارد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لبخند

آرزوی جدید آقایون:

کاش زن گرفتن مثل شرایط رایتل بود

یکی دائمی میگرفتی...یکی هم 40% تخفیف میدادن سومی هم دائمی رایگان میدادن ...تازه 3تا اعتباری هدیه هم کنارش میدادن!!!

آرزوی جدید خانمها:

کاش آقایون مثل کارت سوخت بودند دولت همشونو یک جا می سوزوند...

**************************************************************************************

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯﺕ ﺗﺸﮑﺮﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﺑﯿﻊ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺭﺑﯿﻊ ﺍﻟﺜﺎﻧﯽ ، ﺟﻤﺎﺩﯼ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺟﻤﺎﺩﯼ ﺍﻟﺜﺎﻧﯽ ,

 دیگه ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺍﻟﺜﺎﻧﯽ ﻧﺬﺍﺷﺘﯽ!😅 

جبران میکنم

*******************************************************************************

یارو میره ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﯽ، صاحب مغازه ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺫیتش ﮐﻨﻪ بهش گفت :

ﺍﮔﺮ تونستی 20 ﺗﺎ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭻ ﺑﺨﻮﺭﯼ! ﻣﻬﻤﻮﻥ منی! 

یارو ﯾﮑﻢ

ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ گفت:

من ﺑﺮﻡ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩیگه ﺑﯿﺎﻡ بخورم؟

ﺧﻼﺻﻪ رفت ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ بعد ﺍمد 20 ﺗﺎ ﺳﺎﻧﺪﻭیچو خورد!!!

صاحب ﺳﺎﻧﺪوﯾﭽﯽ بهش گفت ﻣﻬﻤﻮﻧﻪ خودمی

ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻮ ببینم ﺍﻭ ﻧﯿﻢ

ﺳﺎﻋﺖ کجا ﺭفتی؟!

یارو گفت : ﺭﯾﺴﮏ ﻧﮑﺮﺩﻡ ، ﺍﻭﻝ رفتم ﺳﺎﻧﺪﻭیچیه کناری 20

ﺗﺎ ساندویچ خوردم

ببینم میتونم ﯾﺎ ﻧﻪ ! ﺑﻌﺪ اومدم اینجا شرط بستم!!!😯😯😯😃😃🐞


*********************************************************************************

ﻃﺮﺯ ﺗﻬﯿﻪ بستنی ﭼﯿﻨﯽ برای افطار و سحر، برای رفع تشنگی خیلی خوبه، از خوردنش لذت ببرید:

مواد لازم:

是一个百分点但由于缺乏必要 。

有一有哪些

طرزتهیه:

是一个国家的发展与进步发展了一所。

和社会事业单位工作人员说你看是。

是一个 。

ﻓﻘﻂ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ 了我也没 ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﻫﻢ ﻧﺰﻧﯿﺪ.

ﺍﻟﺒﺘﻪ 了他的人 ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ .

تا دیدار بعد و یک دستور غذایی دیگر ، در پناه حق...@😐✋

*******************************************************************************

ﺑﻪ عمه ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﮔﻔﺘﻢ :

عمه! ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﯿﺎﻡ ﺍﻭﻥ ﺟﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ

ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ میگه : ﺧﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﯼ ﭘﯿﺸﺶ؟

اینجاست که میفهمم فحش هایی که به عمه میدن بی دلیل نیست

********************************************************************************

آمریکایی ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﯼ ﻧﺎﺭﻧﺠﮏ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ؛ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﯾﺰ ﻣﯿﺎﺩ ﺭﻭ ﺁﺏ ؛ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ ،

 ﻣﯿﮕﻪ : " ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻤﯿﺮﯾﻢ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﻣﻬﺪ ﮐﻮﺩکشون

**********************************************************************************

کبوتر لب تنگ ماهی نشست گفت: سقف قفست شکسته چرا فرار نمی کنی؟ ماهی با چشم های قشنگش نگاهی به کبوتر کرد و معصومانه گفت: خاک بر سرت با این عقلت!

**********************************************************************************

ایرانیه‌تا تو اتوبوس ﻧﺸﺴﺖ ﯾﻪ سیلی ﺯﺩ ﺗﻮی ﮔﻮﺵ فرانسویه که بغل ﺩﺳﺘش بود

فرانسویه ﮔﻔﺖ: «ﺩﯾﻮونه ﭼﺘﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ؟!»

گفت: «ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻬﻮ ﺯﺭ ﺯﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﮑﻨﯽ».

*********************************************************************************

به اسراعیلیه میگن یه جمله بگوتوش اب باشه.

میگه: لوله!!!

*************************************************************************************

اسراعیلیه تو خونه یه ایرانی دوغ میخوره.

سگ ایرانی بهش واق واق میکنه

اسراعیلیه گفت:چشه این سگ؟چرا واق واق میکنه؟ایرانی میگه:داخل کاسه اش آب‌خوردی،حتما ناراحت شده!!!!!

************************************************************************************

هواپیما داشت سقوط میکرد همه داشتن جیغ میزدن به جزء یه اسراعیلیه: ازش می پرسن چرا تو ساکتی؟ میگه مال بابام که نیست بذار سقوط کنه!!!!!!!!

*************************************************************************************

یه فرانسوی می‌میره میره اون دنیا، می‌پرسن: «چی شد مردی؟»

میگه: «داشتم شیر می‌خوردم»!

می‌پرسن: «شیرش فاسد بود؟»

میگه: «نه بابا، گاوه یهو نشست»

*****************************************************************************

نتانیاهو به بچه‌ش میگه کلاغ خبر آورده سیگار میکشی..

بچه‌ش میگه من سیگار میکشم؟! تو چی میکشی که با کلاغ حرف می‌زنی؟

*******************************************************************************

یه اسرائیلی با لباس توی رودخونه شنا میکرد... میگن: چیکار می کنی؟!

میگه: لباسامو می‌شورم!!!

میگن: مگه لباسشویی ندارین؟

میگه: داریم ولی توش سرم گیج میره!!!

******************************************************************************

به این بنیامین نتانیاهو باید گفت: عزیزم تو از شعورت استفاده کن اگه تموم شد من بازم برات میخرم!

********************************************************************************

به این نتانیاهو باید گفت: به جای تو یک گاو متولد می‌شد، شیر می‌داد، اثرش برای جامعه ی بشری بیشتر بود!

*********************************************************************************

اگه خر اعتماد به نفس بعضی‌ها(اسراییلی ها) رو داشت الان سلطان جنگل بود...

**********************************************************************************

اوج تفکر یه اسرائیلی:

ﭘﺸﻢ ﺷﯿﺸﻪ، ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺠﺎﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﺳﺖ؟

************************************************************************************

میگن قیمت گل رفته بالا، 

قدر خودتو بدون نتانیاهو...!!!!

چون صد در صد قیمت کود هم میره بالا!!!

*************************************************************************************

تنها راه حلی که برای لاغری بنیامین‌نتانیاهو به ذهنم میرسه اینه:

.

.

.

.

استفاده از مایع ظرفشویی پریل که قدرت نفوذ به چربی‌ها رو داره و میتونه لاغرش کنه!

*************************************************************************

👈خوندن این پیام فقط دو دقیقه از وقتتون رو میگیره لطفا توجه کنید:

🔆میخوام همه ما یه کار خیلی بزرگ بکنیم ، یه کاری که صداش بپیچه ، کاری نداره کافیه یه ذره همت بکنیم ، از همین لحظه ، همین جا ، همین گروه...

میدونستید که :

🔻85% جوک ها تو اسراءیل ساخته و نشر میشه؟؟؟ 

🔻85% سهام شرکت های بزرگ مسنجر ها ، مثل واتساپ و وایبر و لاین ، مال یهودی های اسراءیلیه 

🔻 اعضاء اصلی مجمع creating Persian jock یا همون ساخت جوک های فارسی ، 85نفر هستند

🔻اهداف اصلی و مخرب فضای مجازی مجمع یهودیان که بابت اون 8/5میلیارد دلار از جیب ثروتمندترین یهودیان می باشد

🔻 8/5 سال برنامه زمانی اجرا داره ، 85 ماده و هدف عمده داره.

خیلی جالب شد ، نه؟

🔻جالبتر اینه که 85 ثروتمند بزرگ عرب وهابی ، مثل خلیفه همزه حمید و امثال این وهابی ، جز بزرگترین اسپانسرهای مسنجرهای فضای مجازی هستند که برای بخش جوک های فارسی این مسنجرها سالانه 850میلیون دلار پرداخت میکنند.

🔻خیلی جالب شد رابطه جوک و 85 و واقعیات پشت صحنه اینها ... چیه؟ 

👈حالا کار بزرگ ما چیه؟؟؟؟

📢میخوایم تمام این جوک هایی که با این هزینه های هنگفت و این همه تشکیلات و با اون همه هدف مخرب ، سوی سرزمین ما روانه میشه تا خودمون تخریب فرهنگ و هویت خودمون رو اشتراک بذاریم و لایک کنیم ،👍

اسم👈فارس و ترک و لر و کرد و رشتی و قزوینی و .... از توشون برداریم و

بجاش بذاریم ،

===> یه وهابی <===

انقد این〰〰〰 

==> یه اسراءیلیه <==

رو به اشتراک بذاریم که مثل بمب تو دنیا🌎 صدا کنه

و تو همین BBC و CNN تا یه ماهه دیگه ازش خبر بذارن ، یعنی انقد این متن رو نشر بدیم و تمووووم فضای مجازی رو پر کنیم

تامجبور بشن پوشش خبری بدنش و بفهمن که ایران و ایرانی ، 7000ساله ، شوخی نیس ،

بیش از 7000سال ، پای هر متجاوزگری رو به خاک و عقاید و فرهنگ قطع کرده و مشت محکمی به دهانشون زده 👊

این کار بزرگ امروز من و تویه هموطن

اونا این همه هزینه کردن 💵 

👈👈اما من و تو بدون هیچ هزینه ای و تنها با چند 👈کپی 👉ساده میتونیم این کار بزرگ رو انجام دهیم.


******************************************************************************

از مردم جهان خواستند که در مورد کمبود غذادر سایر کشور ها نظر بدهند ..؟!


ولی کسی نظر نداد


چون مردم آفریقا نمیدانستند " غذا " چیست !؟

مردم آسیا نمیدانستند "نظر" چیست !؟

مردم اروپا نمیدانستند "کمبود" چیست !؟

و مردم آمریکا نمیدانستند "سایر 

کشورها" چیست !؟.....این زیباترین متنیه که تو زندگیم خوندم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خنده حلال

فقیر

دزدی در شب، خانه‌ی فقیری می‌جست. فقیر از خواب بیدار شد و گفت: ای مردک؛ آن چه تو در تاریکی می‌جویی ما در روز روشن می‌جوییم و نمی‌یابیم.


******************************************************************************************************

پرسش خلیفه ازبهلول روزی خلیفه از بهلول پرسید: 


تا به امروز موجودی احمق تر از خود دیده ای؟ بهلول گفت: نه والله، این 


نخستین بار است که میبینم.

******************************************************************************************************

 روزی داروغه بغداد در اجتماعی که بهلول در آن حضور داشت، گفت: تاکنون هیچ کس نتوانسته است مرا گول بزند.


بهلول گفت: گول زدن تو چندان کاری ندارد، ولی به زحمتش نمی ارزد. داروغه گفت: چون از عهده ات خارج است، این حرف را می زنی و الا مرا گول می زدی.


بهلول گفت: حیف که الان کار دارم و الا ثابت می کردم که گول زدنت کاری ندارد. داروغه گفت: حاضری بروی کارت را انجام بدهی و فوری برگردی؟


بهلول گفت: بله به شرط آن که از جایت تکان نخوری.


داروغه قبول کرد و بهلول رفت و تا چندین ساعت داروغه را معطل کرد و بالاخره بازنگشت.


داروغه پس از این معطلی شروع به غر زدن کرد و گفت: این اولین باری است که این دیوانه مرا گول زد.

******************************************************************************************************

روزی خلیفه هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت . خلیفه از روی شوخی از بهلول سوال نمود اگر

من غلام بودم چند ارزش داشتم ؟

بهلول جواب داد پنجاه دینار

خلیفه غضبناک شده گفت :

دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار ارزش دارد . بهلول جواب داد من هم فقط لنگ را قیمت

کردم . و الا خلیفه قیمتی ندارد .

******************************************************************************************************

روزی یکی از دوستان بهلول گفت:

ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟

بهلول گفت: نه!

پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟

بهلول گفت: نه!

پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟….


بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟

گفت: نه!

بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟

گفت: نه!

سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست!


بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!

******************************************************************************************************

روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.


با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد.


کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند.


بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.


خدمتکاران حمامی متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟


بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!!


******************************************************************************************************

یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !


هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!!


مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...


بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟


آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.


بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.


آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟


بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !


******************************************************************************************************

حکایت بهلول و شیخ جنید بغدادی 



آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم. 



بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند. بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. 


بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. 



بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی. پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد. 



بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز. 



بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. 



بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً! و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد


******************************************************************************************************

روزی بهلول سر شخصی را مشغول به تراشیدن شد.

در حین کار دستش لرزید و سر آن شخص زخم برداشت . 

 آن مرد شروع به داد و فریاد کردن که سر مرا بریدی . 

بهلول گفت : خفه شو ! سربریده که حرف نمی زند .


******************************************************************************************************

بهلول و مرد شیاد :


آورده اند که بهلول سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می نمود. شیادی چون شنیده بود که بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو می دهم! بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول می نمایم! اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی . شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود. بهلول به او گفت: خوب الاغ جون چون تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست. فکر می کنی من نمی فهمم که سکه های تو از مس است. آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود.


******************************************************************************************************

گویند روزی بهلول کفش نو پوشیده بود داخل مسجدی شد تا نماز بگذارد در آن محل مردی را دید که به کفش های او نگاه می کند فهمید که طمع به کفش او دارد ناچار با کفش به نماز ایستاد آن دزد گفت با کفش نماز نباشد. بهلول گفت ، اگر نماز نباشد کفش باشد!


******************************************************************************************************

روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول برخورد . این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه. 


سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه ، نفعی برده . ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت. 


بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی ، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.


******************************************************************************************************

. 📗 😄بخونید و بخندید😄

.

.

.

نقل ﺷﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ‏ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﺧﻄﺒﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪند ... و ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﮔﻮﺵ ﻭ ﻣﺤﻮ

ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ‏علیه السلام بودند ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻼمشان ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪ ...

ﻣﻌﺎﻭﯾﮥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ

ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﯼ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ:


ﯾﺎ ﺍﺑﺎﻣﺤﻤﺪ! ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﺪ: ﻻ ﺭﻃﺐ ﻭ ﻻ ﻳﺎﺑﺲ ﺍﻻ ﻓﻲ ﻛﺘﺎﺏ

ﻣﺒﻴﻦ (ﻫﻴﭻ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﺍﺿﺢ ﺍﺳﺖ) ‏( ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ ‏) .. ﺷﻤﺎ ﻫﻢ

ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺤﺘﻮﯾﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﺧﺒﺮﯾﺪ ..! ﭘﺲ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ

ﺑﮕﻮﯾﯽ: ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺭﯾﺶ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍﺀ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ‏: ﺭﺍﺑﻄﮥ ﺭﯾﺶ ﻣﻦ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ ؟! ﺍﺷﺮﺍﻑ ﺣﺎﺿﺮﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ .. ‏(ﺭﯾﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ‏علیه السلام ﭘﺮﭘﺸﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺭﯾﺶ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮐﻢ ﻭ ﮐﻮﺳﻪ ﻭﺍﺭ ‏) ... ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ‏علیه السلام ﻓﺮﻣﻮﺩند ﻣﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯼ:

ﻭَ ﺍﻟْﺒَﻠَﺪُ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺐُ ﻳﺨَْﺮُﺝُ ﻧَﺒَﺎﺗُﻪُ ﺑِﺈِﺫْﻥِ ﺭَﺑِّﻪِ ﻭَ ﺍﻟَّﺬِﻯ ﺧَﺒُﺚَ ﻟَﺎﻳﺨَْﺮُﺝُ ﺇِﻟَّﺎ ﻧَﻜِﺪًﺍ ... ؛ 

ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﮔﯿﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ‏( ﺧﻮﺏ ﻭ ﭘﺮ ‏) ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ﺍﻣّﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺒﯿﺚ ﺷﻮﺭﻩ ﺯﺍﺭ، ﺟﺰ ﮔﯿﺎﻩ ﮐﻢ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ... ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻋﺮﺍﻑ، ﺁﯾﻪ ۵۸


ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺯﺩﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ... ﻋﻤﺮﻋﺎﺹ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻏﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺩﺭﻧﯿﻔﺖ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻧﺸﺎﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ اﺳﺖ ﻭ ﻋﻠﻤﺸﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ... ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﺮﺍﺏ ﻟﮕﺪﯼ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﻋﺎﺹ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ..... ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺤﻞ ﺍﺯ ﺗﺎﻟﯿﻔﺎﺕ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺿﯿﺎﺀﺁﺑﺎﺩﯼ ﺻﻔﺤﻪ 354



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مولفه های خنده حلال چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

حجت الاسلام قرائتی: اگر بتوانیم سایت خنده حلال درست کنیم چند میلیون دانش‌آموز را جذب خواهیم کرد زیرا هنر خنداندن باید به شکل اصولی و دینی نهادینه شود.


سوال : مولفه های خنده حلال چیست؟!



1. دلقک نشدن،


2. کوچک نکردن دیگران،


3. اخلاق مداری،


4. شرع مداری،


5. حق گویی،


6. همدلی،


7. شاد کردن دل دیگران،


8. غم‌زدایی از خود و دیگران،


9. اهانت به اقوام ممنوع،


10. اهانت به ادیان دیگر ممنوع،


11. اهانت به جنس مخالف ممنوع،


12. تفرقه‌زا نبودن،


13. حکیمانه و ادب آموز بودن،


14. نشاط زا بودن برای عبادت و کسب و کار حلال و معاشرت سالم،


15. قهقهه مستانه ممنوع،


16. عدم افراط و تفریط


17. متناسب با شخصیت افراد،


18. متناسب با سن و فهم و فرهنگ مخاطب،


19. متناسب با جنسیت مخاطب،


20. رعایت مقتضای حال،


21.هزل و هجو ممنوع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پاسخ به چند شبهه از وهابیون و فرقه هایی از اهل سنت

پاسخ به چند شبهه از وهابیون و فرقه هایی از اهل سنت :


1- سلام به شخص مرده نمیرسد پس چرا شما شیعیان میگویید سلام بر حسین علیه السلام ؟ باید بگویید حسین رضی الله عنه.


 اگر سلام به شخص مرده نمیرسید خداوند در قرآن نمی فرمود" سلام علی ابراهیم" یا" سلام علی نوح نبی الله"


2-قسم خوردن به امام معصوم شرک است شما شیعیان چرا میگویید به امام حسین قسم فلان؟


اگر قسم خوردن به غیر خدا شرک است خود خداوند نیز مشرک است چرا که در قرآن میفرماید "والشمس" "والضحی" " والتین"، 

پس قسم خوردن به شخصی که مقامش از زیتون و خورشید که در قرآن به آنها سوگند یاد شده بالاتر است اشکالی ندارد .


3- بوسیدن چیزی که از کربلا یا نجف بعنوان تبرک آورده اند شرک است پس چرا شما شیعیان وسایل مقدس را میبوسید؟


اگر بوسیدن چیزهای مقدس شرک است پس حضرت یعقوب(ع) هم نیز مشرک است ، زیرا که طبق آیه قرآن حضرت یعقوب لباس حضرت یوسف را بوسید و به چشمانش کشید و چشمان نابینایش شفا یافت .


4- امام حسین مرده است و کمک گرفتن از فرد مرده شرک و حرام است .


و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء...

طبق آیه قرآن امام حسین نیز زنده است و همانطور که در زندگی روزمره از خیلی از افراد زنده کمک میگیریم از امام حسین(ع) کمک گرفتن هم اشکالی ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰