قسمتی از کتاب در دست نگارش حقیر ( شرح ابیات طبری یا هزار و یک موضوع) به بحث ذکر یونسیه اختصاص دارد.قسمتی از ان را برای عزیزان کپی میکنم ،باشد مفید واقع شود.
حاجت درونی حضرت یونس
پیشتر عرض نمودیم که حضرت ذالنون وقتی در ظلمات سه گانه محبوس گشت حالت تنبه و بیداری و حال دعا به او دست داد و به این مطلب پی برد که به خطا(نه به معنای عرفی آن) رفته است. از این رو به محضر حق متعال ندا در داد :((فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ)) در این آیه شریفه میباید دقت بسیار نمود.با اینکه ظاهر آن درخواست و دعا نیست و فقط خبر به توحید و پاکی خداوند و گنه کاری بنده است، لیکن در واقع، معنا و هدف از گفتن این ذکر، دعا و درخواست است.
برای مثال عرض میکنم که اگر کسی در بیابان راه را گم کرده باشد و دست به دعا بر دارد و بگوید ای کسی که مخلوقات را هدایت میکنی. من راه گم کرده ام. معنای این جمله این است که مرا نیز هدایت کن و راه را به من نیز نشان ده.
در ذکر یونسیه نیز می گوییم: خدایی جز تو نیست و تو پاک و منزهی ، من از ظالمینم. معنای آن این است که ای خدایی که پاک و منزهی مرا که از ظالمین هستم و در حجاب ظلمت به سر میبرم را نجات بده و از این حجاب برهان و پاک کن.خداوند متعال نیز در ادامه میفرماید: فاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ(الأنبیاء/89)ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم!
آن دعایی از حضرت یونس که به اجابت رسید و خداوند درباره آن فرمود (فاستجبنا له) خروج از ظلمت حجاب و رجوع به مقام عبودى قبلیش بوده است. ظاهرا این نحوه دعای مودبانه و پر شرم را خداوند متعال پسندیده است و آن را از باب تعلیم در قران کریم ذکر نموده و میفرماید هر کسی که به غمی دچار شده و حاجتی دارد به این ذکر پناه ببرد زیرا در ادامه داریم:(َکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).
حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند :((یونس (علیه السلام ) تنها کسى است که در بین انبیاء چنین دعائى کرده که در آغاز آن کلمه رب به کار نرفته ، پس از این اقرار، ماجراى خود را که قومش را پس از نزول عذاب و هلاک نشدن آنان ، ترک گفته بود به یاد آورده و ظلم را براى خود اثبات نموده و خداى سبحان را از هر چیزى که شائبه ظلم و نقص در آن باشد منزه کرده و گفت : ((سبحانک انى کنت من الظالمین )). یونس (علیه السلام ) در این مناجات حاجت درونى خود را که عبارت بود از رجوع به مقام عبودى قبلیش اظهار نکرد، گویا خود را لایق براى چنین درخواستى ندید و به خود اجازه تقاضاى چنین عطائى نداد، و خود را مستحق آن ندانست و خلاصه خواست رعایت ادب کرده و بگوید من غرق در عرق خجالت و شرمنده هستم .
دلیل اینکه یونس چنین تقاضائى در دل داشت این است که خداى تعالى بعد از آیه سابق مى فرماید: ((فاستجبنا له و نجیناه من الغم )) و دلیل بر اینکه حاجت درونیش عبارت بود از بازگشت به مقام و منصب قبلیش این است که خداى تعالى فرمود: ((فنبذناه بالعراء و هو سقیم . و انبتنا علیه شجره من یقطین . و ارسلناه الى مائه الف او یزیدون . فامنوا فمتعناهم الى حین )).)
حال تو ای سالک طریق بندگی ، در دل ظلمات شب با خدای خویش نجوا کن و اقرار به ظالم بودن خویش نما و با عرق شرم از حجاب گناهانی که موجب بعد بین تو و مولایت شده به پیشگاهش عرضه دار خدایی جز تو نیست . تو پاک و منزهی و من از ظالمینم و بدان اگر با حالت پشیمانی و شرم و خلوص به این امر مبادرت ورزی ندای فاستجبنا له و نجیناه من الغم را با گوش جان خواهی شنید.
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
حاجت رندان راه
حضرت یونس سلام الله علیه حاجتی جز وصل یار و بازگشت به مقام قرب سابق نداشتند. شکم ماهی و ظلمات و بیماری و ... حاجاتی نیست که غرض حقیقی ایشان بوده باشد. در حقیقت حاجت رندان راه جز وصل یار نیست زیرا که چو صد آمد نود هم پیش ماست.اگر انسان خدا داشته باشد ، همه چیز دارد و اگر او را نداشته باشد ، هیچ چیز به کارش نخواهد آمد.حضرت علامه در این رابطه در دیوان اشعارشان میفرمایند :
همتى اى جان من سیر سماوات را
گوى خدا و مجوى کشف و کرامات را
حاجت رندان راه نیست بجز وصل یار
تا تو چه حاجت برى قبله حاجات را
کشف و کرامت و مقامات و مناصب دنیوی و اخروی شاید خوب باشد اما حاجت رند راه مافوق اینهاست. باید بلند همت بود و به آن سعادت حقیقی چشم دوخت. وصال یار برتر از همه اغیار است هرچند غیری نیست .
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند
جناب حافظ شیرین سخن در غزلی بسیار زیبا حق مطلب را در اینباره ادا نموده است که به زمزمه آن مترنم میشویم:
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به
به داغ بندگی مردن بر این در به جان او که از ملک جهان به
خدا را از طبیب من بپرسید که آخر کی شود این ناتوان به
گلی کان پایمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به
به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که این سیب زنخ زان بوستان به
دلا دایم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به
جوانا سر متاب از پند پیران که رای پیر از بخت جوان به
شبی میگفت چشم کس ندیدهست ز مروارید گوشم در جهان به
اگر چه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به
سخن اندر دهان دوست شکر ولیکن گفته حافظ از آن به
آری. جوانا سر متاب از پند پیران. به این دستور حضرت علامه عامل باش که میفرمودند بعد از هر نماز سر به سجده آور و از خدا خودش را طلب کن و بگو :اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک.و در دل شب به این مناجات الهی ذاکر باشد که:
الهى ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا .
الهى اگر بهشت شیرین است بهشت آفرین شیرین تر است
الهى شیدایى جانان را با حور و غلمان چه کار .
مطالب درباره این ذکر طولانی است وحقیر نیز در رین موضوع بسیار قلم فرسایی کردم اما ارسال زیاده روا نیست چون موجب خستگی دوستان می شود