نظر دانشمندان جهان درباره نظریه داروین
از جمله دانشمندانى که نظریه داروین را رد کردهاند، یکى «ایف دورج» عضو سابق مجمع علمى فرانسه و دیگر «م. جولد سمیث» را نام مىبرند، این دو نفر در صفحه 345 کتابى که به نام «نظریات تحول» نوشتهاند: « مگر یک نفر مانند «نیوتن» پیدا شود و بطور طفره با اکتشاف جدید غیر منتظر این مسأله را حل نماید. - تا این که مىگویند - داروین وقتى قانون انتخاب طبیعى را مطرح کرد، خیال مىکرد نیوتنِ این نظریه است، ولى متأسفانه نظریه او در برابر نقد و ایراداتى که بر آن وارد آمد پایدار نماند.»
« فون بایر» دانشمند بزرگ و باستان شناس آلمانی در کتاب « ابطال نظر داروین» مینویسد: « هر کس بگوید: انسان زاده میمون است باید او را یک فرد جسور دانست، زیرا ما در حفاریهای خود کوچکترین گواهی بر این گفتار پیدا نکردیم»
« فیرکو» طبیعیدان آلمانی متخصص «انتریولوژی یا تاریخ طبیعی انسان» مینویسد: « پیشرفتهای محسوسی که علم تاریخ طبیعی انسان نموده است، روز به روز خویشاوندی انسان و میمون را دورتر میسازد، در حفریات عهد چهارم زمین هنگامی که جمجمههای انسانها را در نظر میگیریم هرگز به کلّه میمونی که به کلّه انسان شباهت داشته باشد دست نیافتیم.»
« ایلی دوسیون » میگوید: دو ضربت شدید که بر دو اصل داروین وارد آمد، آخرین مقاومت خود را از دست دادند، «قانون انتخاب طبیعی» به وسیله «هربرت اسپنسر» ابطال گردید، و قانون «وراثت اوصاف اکتسابی» که پایه نظریه داروین است با تحقیقات دانشمند جنین شناس «رسیمان» از پای درآمد.
« چینو » استاد دانشگاه « نانسی کشور فرانسه » مینویسد: قانون « سازش با محیط » و تطبیق اعضاء با مقتضیات وضع زندگی، بیپایه است، کسانی که تصوّر کردهاند اردک بر اثر شنا، پرده شنا را در پای خود پیدا کرده و در روز نخست دارا نبوده سخت در اشتباهند و اردک از روز نخست برای شنا کردن آفریده شده است.»
« بلوجر » دانشمند فیزیولوژی مینویسد: من از نزدیک همه استدلالهای کسانی را که معتقد به انتقال صفات اکتسابی بودهاند یک یک مورد بررسی قرار دادهام، ولی هیچکدام آنها قدرت اثبات این قانون کلی را ندارند.
« دویو اریموند » فیزیولوژیست فرانسوی مینویسد: قانون وراثت برای تغییر حوادث طبیعی اختراع گردید و بیش از یک فرضیه نیست.
بنابراین فرضه داروین بر اثر تحقیقات پژوهندگان دانش طبیعی حتی در حدّ یک فرضیّه هم نیست و هیچ اساس علمی ندارد و روز به روز بیپایگی آن به وضوح روشن میشود.
« وان بندن(Van Benden)» جنین شناس مشهور بلژیکی یک سال پس از فوت داروین قانون تولید مثل را در جانوران کشف میکند، و با این اکتشاف دوره جدیدی در تاریخ حیات شناسی به وجود میآورد. وی میگوید: «وقتی دو نطفه نر(اسپرماتوزوئید) و مادّه (اوول) به عنوان دو سلول متّحد میگردند، سلولی به نام تخم به وجود میآورند که پیوسته تقسیم میشوند، یعنی ابتدا به دو و سپس به چهار، و آنگاه به هشت، شانزده، سی و دو و... سلولهای موجود رفته رفته تنوّع حاصل کرده،، بافتهای بدن و سپس اعضا، و بالأخره دستگاههای مختلف، و سرانجام جاندار جدیدی نظیر والدین پا به عرصه میگذارند. وقتی طفلی به دنیا میآید در واقع دنباله وجود پدر و مادر است و با آنها پیوند مادی دارد، پس چنانچه صفتی بخواهد از والدین به اولاد برسد باید به هر صورت ممکن در سلولهای نطفه موجود باشد و از طریق آنان به اولاد انتقال یابد.»
پروفسور ابراهیم حورانی دانشمند زبانشناسی از کشور سوریه در رسالهائی تحت عنوان روش فلاسفه در رد نشو و ارتقاء میگوید: « دانشمندان نه تنها نظر داورین را به اثبات نرساندهاند. بلکه آن را رد کردهاند و با آن که میدانستند وی به مدت بیست سال در این زمینه تحقیق کرده است، بر او خرده گرفتند.»
استاد حورانی راجع به انتخاب طبیعی گفته است: « طبیعت تنها در موجودات تأثیر دارد و دیگر قادر نیست معلولی را بوجود آورد. میتواند چشمی را کور کند، ولی در پدید آمدن چشم نمیتواند نقش داشته باشد. مکتب داروین چنین اقتضا میکند که انواع عالی و پست در طول هم واقع شده باشند. در حالیکه هم در موجودات زنده فعلی و هم در نسلهای انقراض یافته میبینیم که آنها در عرض نیز اجتماع کردهاند.»
فیرخومی میگوید: << برای ما آشکار شده که میان انسان و میمون فرق اساسی وجود دارد و نمیتوان انسان را از نسل آن یا حیوانات دیگری پنداشت. >>
میفرت میگوید: « به هیچ وجه امکان ندارد مذهب داورین را تأیید کنیم، بلکه آن را همیشه در ردیف افکاری بچهگانه خواهیم داشت»
هکسلی میگوید: « طبق ادالهائی که در دست داریم هنوز روشن نشده است که نوعی از گیاهان و حیوانات به سبب انتخاب طبیعی یا مصنوعی پدید آمده باشند.») و باز میگوید: « البته انسان فقط انسان است و در انسانیت خود هم یگانه و بینظیر میباشد.»
پرفسور تندل میگوید: « شکی نیست کسانیکه به تکامل عقیده پیدا کردهاند نمیدانند که این موضوع بر اساس یک سلسله مقدماتی استوار گشته که هنوز مورد قبول واقع نگشته، بیگفتگو نیست که باید عقیده داروین را دگرگون(متلاشی و نابود) ساخت».
پروفسور دوبژانسکی(Dobzhansky) گفته است: « شکی نیست که جنبههای تاریخی و عوامل اصلی جریان تکامل هنوز به طور کامل معلوم نشده است. علل و عواملی که برای پیشرفت نوع بشر شمردهاند، بسیار مبهم و تاریک است و نتایج ضعیفی از آن گرفته میشود.
کلارک در کتاب گواهی فسیل برای تکامل تدریجی بشر به سال 1964 میگوید: «شانس پیدا شدن فسیل از اجداد واقعی و حتی نمایش دهندهایی از گروه جغرافیای محلی که اجداد حقیقی ما را ثابت کند، آنقدر کم است که اصولاً قابلیت و ارزش تصور هم ندارد.»
دانشمند معروف انگلیسی به نام دیوز(L.M.Davies) در باره کتاب اصل انواع داروین که در سال 1859 منتشر شد، میگوید: « تنها در این کتاب بیش از 800 جمله شرطی از قبیل بیایید فرض کنیم، ممکن است حدس بزنیم و غیره وجود دارد.»
خود داروین در فصل 6 کتاب اصل انواع میگوید: « قبل از اینکه خواننده به این قسمت از کار من برسد مشکلات زیادی به او هجوم خواهند آورد. البته بعضی از آنها به قدری جدّی و موجه است که باید اعتراف کنم هم اکنون نیز به سختی میتوانم خود در باره آنها فکر کنم و دچار تردید نشوم.»
بیولوژیست فرانسوی ژان رستان(Rostand) میگوید: « تئوری تکامل افسانه پریان برای بزرگسالان است.»
گراسه(P.P.Grasse) عضو آکادمی علوم فرانسه میگوید: « هیچ بعید نیست که سرانجام، بیولوژی عنان و زبان تفسیر را در این باره به دست متافیزیک( علوم ماوراء الطبیعه) بسپارد».
به اشتباه برخی میپندارند تنها رجال مذهبی منکر عقیده تکامل انواع هستند، چون در میان دانشمندان بزرگ طبیعی، کسانی از قبیل استاد ویالتون(Wiallcton) رئیس دانشکده پزشکی و استاد جنین شناسی در مونپلیه فرانسه و پروفسور کاترفاژ مدیر موزه تاریخ طبیعی درپاریس این مکتب را رد کردهاند.
کاترفاژ میگوید: « ما نمیدانیم چگونه انواع مختلف مارها بوجود آمدند، ولی این را میدانیم که آنها قابل تبدیل به انواع دیگر نیستند و داروین و لامارک قطعاً ناموس آفرینش را درباره آنها کشف نکردهاند.»
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.