در روایات اسلامی بابی وجود دارد که به نام روایات طینت شهرت یافته است

بحث طینت بحث دشواری است ، اما تا حدی واردش خواهم شد 

 سؤالی که با مطالعه این روایات  ایجاد می‌شود این است که طینت یعنی چه؟ طینت انسان‌ها بر چه اساسی خلق شده است؟ و آیا تفاوت طینت‌ها جبر نیست؟ و این تفاوت چگونه با اختیار سازگار است؟

طینت از ماده طین، به معنای گل، مشتق شده است. طینت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به کار می‌رود، مانند واژه فطرت که دلالت بر نوع خاصی از خلقت دارد.دوستان میتوانند به این منبع مراجعه کنند (مجمع البحرین، ج 3، ص 438)

در اصطلاح دینی، به حقیقت، خمیره، سرشت و طبع خلقت انسان، طینت گفته می‌شود.

در بین نظر علما ، نظر علامه طباطبابی از نظر حقیر بهترین نظر امد که  برای دوستان عرض میکنم

علامه طباطبایی(ره) می‌فرماید: روایات طینت به چند گروه تقسیم می‌شود:

گروه اول: احادیثی است که اجمالاً دلالت دارند خداوند متعال انسان‌ها را در هنگام آفرینش، به دو گونه آفریده است؛ گروهی سعادتمند و گروهی شقاوتمند. تفسیر این روایات روشن است.

این روایات دلالت دارند که اجمالاً نوع انسان به قضای الهی بر دو گونه است: سعید و شقی. اما این که چه کسانی سعید و چه کسانی شقی‌اند، به اختیار خود آنان است. برخی به حسن اختیار خود، راه هدایت و سعادت را طی کرده و سعادتمند می‌شوند و برخی دیگر به سوء اختیار خویش، راه ضلالت و شقاوت را طی می‌کنند و شقی می‌شوند.

گروه دوم: روایاتی که دلالت دارند بر این که برخی از انسان‌ها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت می‌روند و برخی دیگر از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز می‌گردند.

گروه سوم:  روایاتی که خلقت انسان را به آب گوارا یا آب تلخ و شور منتسب می‌کنند.

گروه چهارم: روایاتی که بازگشت اختلاف در آفرینش انسان‌ها را به اختلاف در نور و ظلمت می‌دانند.

گروه پنجم: روایاتی که می‌گوید: خداوند در روز قیامت، خوبی‌های بَدان را از آن‌ها می‌گیرد و به خوبان می‌دهد و بدی‌های خوبان را از آنان گرفته و به بدان ملحق می‌کند؛ یعنی، شخص کافر، اگر خوبی هم داشته باشد، از او گرفته شده و به مؤمنان داده می‌شود.(برای مطالعه متن روایات و تقسیم بندی احادیث در قالبی که ذکر شد می‌توانید به تفسیر المیزان، جلد هشت، صفحه 119، مراجعه فرمایید.)

مرحوم علامه طباطبایی، بعد از ذکر روایات، می‌فرماید: البته این روایات و همچنین آیات قرآن، در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نیستند و آنچه را برای انسان، اثبات می‌کنند از قبیل ثبوت زوجیت برای عدد چهار نیست و اصلا سزاوار هم نیست کسی چنین توهمی بکند؛ برای اینکه اگر بازگشت مفهوم این روایات صرفا به تصویر عقلی بوده و با واقعیت خارجی منطبق نباشد، اثر حقیقی نخواهد داشت و اگر بازگشت آن‌ها به اقتضای ذاتی و حقیقی انسان، که سعادت و شقاوتش بستگی به آن دارد، باشد، منافی با اطلاق ملک خدای سبحان بوده و مستلزم تحدید سلطنت او است، که خود قرآن و احادیث و همچنین عقل، مخالف چنین تحدیدی است.

علاوه بر این، چنین برداشتی مستلزم اختلال نظام عقل در جمیع مبانی عقلا است؛ برای اینکه بنای جمیع عقلا بر تاثیر تعلیم و تربیت است و همه متفق‌اند که برخی کارها نیک و قابل ‌ستایش و مدح و برخی کارها زشت و قابل‌ مذمت اس

آری! قرآن کریم نظام عقلی را مسلم دانسته و این حقیقت را که انسان اعمال خود را بر پایه اختیار و انتخاب بنا نهاده و می‌نهد، پذیرفته است و در خلال آیاتش می‌فرماید: خداوند انسان را از گل آفرید. سپس نسل او را در چکیده آب پستی قرار داد، آنگاه همان چکیده را به گونه نیکویی رویانید و بزرگ کرد تا بالغ گردید و از نعمت عقل برخوردار شد، آن طور که کار نیک و بد را به اختیار خود انجام داده و می‌دهد، خیر و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب را با عقل خود تمیز می‌دهد و به خاطر همین تمیز، به افتخار مکلف شدن به تکالیف دینی مفتخر گردید.

علاوه بر این اگر سعادت و شقاوت، ذاتی انسان‌ها باشد، توبه و بازگشت از گناه، بی‌معنا می‌شود؛ زیرا در این صورت راه تغییر باز نیست

عزیزان روحانی دقت کنند خداوند خلقت ما انسان‌ها را جملگی از فطرت‌ الهی و پاک آفرید، که غیر قابل تغییر است «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمى‏‌دانند.» (روم/30)

پس چنین نیست که عده‌‌ای ذاتاً به بدی و گناه تمایل داشته باشند و با شقاوت ذاتی خلق شوند و گروهی نیز ذاتاً به خوبی و تقوا تمایل داشته باشند و با سعادت ذاتی آفریده شده باشند؛ زیرا هر کس دارای فطرت و نفس ملهمه است که کارهای خوب و بد را به او الهام می‌کند و او را به سمت خوبی‌ها و پاکی‌ها سوق می‌‌دهد.

با توجه به مطالب فوق، منظور از این روایات، این نیست که برخی ذاتاً اهل شقاوت و گروهی ذاتاً اهل سعادتند و طینت، علت تامه برای رفتار و اعمال انسانی است. اگر روایات گوناگون در باب طینت را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که همگی به جنبه مادی آفرینش انسان یعنی آب و هوا، خاک، وراثت، محیط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند.

دوستان مثال بنده را که در روزهای پیش عرض کردم در خاطر دارند

انجا اب باران را مثال زدم که وقتی در کانال ها می اید رنگ میگیرد

دقیقا روایات باب طینت نیز در صدد بیان همان مطلب است.

در واقع این روایات در بیان این است که آب و هوا، خاک، وراثت و محیط خانوادگی و اجتماعی، زمینه‌ساز سعادت و شقاوت‌اند یعنی: آب و هوا و فضای خوب، محیط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربیت خوب به منزله مواد اولیه خوب است و سعادت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. همچنین محیط مناسب، آب و هوا و خاک نامناسب و... به منزله مواد اولیه ناپاک است و شقاوت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مواد اولیه، زمینه است، نه علت تامه، زیرا از هر دو طرف، موارد متعدد نقض مشاهده می‌شود. مثلاً بسیار می‌بینیم که در یک خانواده، دو برادر، که از جهت تمام مواد اولیه یکسان هستند، از نظر فکری، خلق و خو و رفتار متفاوتند.

نچه که از احادیث طینت به دست می‌آید این است که این احادیث در مقام بیان شرایط و زمینه‌های سعادت و شقاوت بوده‌‌اند و لاغیر

انچه که از احادیث طینت به دست می‌آید این است که این احادیث در مقام بیان شرایط و زمینه‌های سعادت و شقاوت بوده‌‌اند و لاغیر

پس روایات باب طینت نه تنها با مثالی که پیشتر درباره اب باران زدم منافی است بلمه موید ان نیز می باشد

والسلام علیکم و رحمت الله