عبد

۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

هشتم شوال روز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام

هشتم شوال روز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام

تا پیش از تخریب و ویرانی قبور مطهر بقیع توسط وهابیت متعصب که براساس معتقدات خود، به تخریب بسیاری از آثار تاریخی پرداختند، بر روی قبور پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت. ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به‏ طور هشت ضلعی ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند. پس از تسلط وهابیون بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ویران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین (ع)، دیگر قبور را هم تخریب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد (ع) مادر امیرالمومنین (ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنین (ع)، قبرعباس عموی پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر (ع)، قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پیامبر (ع)، قبر حلیمه سعدیه مرضعه پیامبر (ع) و قبور شهدای زمان پیامبر (ع). 

نخستین تخریب قبور ائمه بقیع

نخستین تخریب قبور مطهر ائمه‌ بقیع به دست وهابیون سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌ داد، پس از این واقعه‌ تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌ کار بردن امکانات ویژه‌ای، مراقد تخریب‌ شده به زیباترین شکل بازسازی‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی و در واقع مکان زیارتی - سیاحتی مسلمانان تبدیل‌ شد. 

دومین تخریب بقیع

دومین و در واقع دردناک‌ترین حادثه تاریخی - اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی‌ کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط ‌می‌شود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه‌ خود قراردادند و بقیع را به مقبره‌‌ای ویران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌ کردند. 

تخریب قبور در مکه، مدینه، جده و کربلا

وهابیون در سال 1343 هجری قمری در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب (ع)، ابی‌طالب (ع)، خدیجه (ع) و زادگاه پیامبر (ع) و فاطمه زهرا (ع) و "خیزران" عبادتگاه سری پیامبر (ع) را با خاک یکسان کردند و در جده نیز قبر "حوا" و دیگر قبور را تخریب کردند. در مدینه نیز گنبد منور نبوی را به توپ بستند، ولی از ترس مسلمانان، قبر شریف نبوی را تخریب نکردند آن‌ها همچنین در شوال 1343 با تخریب قبور مطهر ائمه بقیع (ع) اشیاء نفیس و با ارزش آن قبور مطهر را به یغما بردند و قبر حضرت حمزه (ع) و شهدای احد را با خاک یکسان و گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پیامبر (ع) و دیگر قبور را هم خراب کردند. 

وهابیون متعصب در همان سال به کربلای معلی حمله کردند و ضریح مطهرحضرت امام حسین(ع) را کندند و جواهرات و اشیاء نفیس حرم مطهر را که اکثرا از هدایای سلاطین و بسیار ارزشمند و گرانبها بود، غارت کردند و قریب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را کشتند. سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند. 

منابع: 

ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دوراهی 

جعفر سبحانی، آیین وهابیت 

اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره 

علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شبهه: بتی به نام الله

شبهه : الله نام یکی از بت ها در زمان پیش از اسلام بوده است و بسیاری از افراد به نام عبد الله شناخته می شدند

بت الله در ساختمان کعبه نگهداری میشده و پس از امدن پیامبر ، این بت الله مورد توجه بیشتری نسبت به دیگر بت ها قرار گرفته است

کلمه الله اکبر نیز یعنی بت الله از دیگر بت ها بزرگتر است?در فضای مجازی و بعضی سایتهای مخالف دین چنین شبهه ای مطرح شده و بسیاری از افراد ضد دین اینرا میگویند که :

چرا بسیاری از تاریخ شناسان از وجود بتی به نام "الله" در پیش از اسلام صحبت می کنند ؟

می دانید که پیش از تسخیر مکه به دست مسلمانان ، خانه کعبه یک بت خانه بود. و قبیله قریش(قبیله پیامبر اسلام) به طور سنتی پرده دار و خادم خانه کعبه(بت خانه کعبه) بودند.

در کعبه هر قبیله عرب بتی مخصوص به خود داشت.

بت خاندان قریش هم " الله " نام داشت.

سالها پیش از تولد پیامبر اسلام ، عبد المطلب پدربزرگ محمد ، نام فرزندش را عبدالله به معنی بنده الله گذاشت. این درحالیست که اصلا در آن زمان دین اسلامی وجود نداشت.

حتی در خود کتاب قرآن به باور بت پرستان به بت الله اشاره شده است.

---------------------------------------------------

سوره عنکبوت آیات 61 تا 63 :

و اگر از این بت پرستان بپرسى چه کسى آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام ساخته است، قطعاً خواهند گفت: الله چنین کرده است. پس چگونه اینان از پرستش خدای یگانه باز داشته مى شوند ؟ و برایش شریکی می گیرند؟

و اگر از این بت پرستان بپرسى چه کسى از آسمان باران فرو فرستاد و به وسیله آن، زمین را پس از آن که خشک و مرده بود با رویش گیاهان زنده کرد ؟ قطعاً خواهند گفت: الله چنین کرده است....

ر سوره مومنون آیات 86 تا 92 هم به این موضوع اشاره شده.

نظر شما چیست ؟ چرا پیامبر اسلام نام بت اجدادش را برای خدای دینش انتخاب کرد ؟!

جواب چیست ؟ لطفا مستدل و منطقی جواب بدهید تا بتوانیم جواب شبهه افکنان را بدهیم و ایمان و اعتقاد خودمان بیشتر شود.

************************************************************

پاسخ: 

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

در میان بت های موجود در شبه جزیره عربستان، بتی به نام «الله» وجود نداشت. تاکنون در مطالعات تاریخی به بتی به نام «الله» برخورد نکرده ایم. برای مطالعه درباره بتهای شبه جزیره می توانید به کتاب «اسلام و عقائد و آراء بشری» نوشته یحیی نوری، ص 248 به بعد مراجعه کنید. در این کتاب درباره بتهای عربستان بررسی مفصلی دارد.(1)

اما ریشه این شبهه این است که نام "الله" در بین عرب وجود داشته است و به عنوان نمونه پدر پیامبر خدا (ص) عبدالله بوده است.

دیدن این مسائل و نظیر آن سبب شده که عده ای به جای بررسی تاریخ، در ذهن خود مسائلی را بسازند و بعد به جای تاریخ بیان کنند در حالی که هیچ مستند تاریخی ای برای آن ندارند. و فهم چرایی رواج اسم "الله" در بین اعراب علیرغم بت پرست بودن آن ها، با فهم معنای بت پرستی روشن می شود.

بت پرستان انسان هایی نبودند که بت را خالق خود بدانند. بلکه آنها به مخلوق خدا بودن خود اعتراف می کردند:

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛و هر گاه از آنان سؤال کنى: «چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً مى ‏گویند: «اللَّه»، بگو: «الحمد للَّه (که خود شما معترفید)!» ولى بیشتر آنان نمى ‏دانند!»(2)

و بت را از این جهت تقدیس می کردند که آن ها را شفیع در نزد "الله" می دانستند:

«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُون؛ اینها را نمى‏ پرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى ‏کند.»(3)

در واقع بت پرستان مشرک بودند. و مشرک به کسی می گویند که در کنار خدا، دیگری را به باطل دارای وجاهت بدانند. در مناظره ای بین پیامبر (ص) و بت پرستان، عقیده این گروه، روشن تر می شود:

«پیامبر (ص) رو به مشرکان عرب (بت پرستان) کرده و فرمود: چرا بتان را پرستش کرده و از پروردگار جهان دست کشیده‏اید؟ گفتند: با این کار به خداوند تقرّب مى‏ جوییم.

فرمود: مگر این بتان شنوا بوده و از خدایشان اطاعت نموده و او را عبادت مى‏کنند تا شما بواسطه تعظیم آنها به خداوند تقرّب جویید؟ گفتند: نه.

فرمود: مگر شما خودتان آنها را نتراشیده ‏اید؟ گفتند: آرى. فرمود: باین ترتیب اگر آنها شما را عبادت کنند شایسته ‏تر است تا شما آنها را. (چون بتان مخلوق و شما خالقید) در این صورت خدایى که عارف به مصالح و عواقب، و حکیم در تعیین تکلیفتان مى ‏باشد آیا شما را به این عبادت امر کرده است؟! بت پرستان پس از این کلام باهم اختلاف کرده و گروهى گفتند: خداوند در پیکرهاى مردانى حلول کرده که به شکل این بتان بودند. و بر این اساس آنها را صورتگرى نمودیم. و منظور ما از توجّه به این بتان تعظیم همان هیاکل است.

و جمعى دیگر گفتند: این بتان مطابق صورت اقوام گذشته‏اى هستند که پرهیزگار و عابد بودند، و نظر ما از عبادت آنها تعظیم و تجلیل خداوند مى‏ باشد. و گروه دیگرى گفتند: آنگاه که خداوند آدم را آفریده و فرشتگان را امر نمود تا او را سجده کنند ما از این امر که وسیله تقرّب به پیشگاه خداوند بود محروم شدیم، پس براى جبران آن صورت آدم را به شکلهاى مختلفى ساختیم و در مقابلش به قصد تقرّب بخداوند سجده مى‏ کنیم. همچون سجده فرشتگان بر آدم، که به قصد تقرّب به خدا بود، چنان که سجده شما در محرابهاى مسجد، به قصد آن است که به محاذات کعبه‏ اید. و در مقابل کعبه‏ نیز به نیّت پروردگار با عظمت و جلال عبادت و سجده مى ‏کنید، نه خود کعبه. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: همه شما راه خطا پیموده و از راه حقیقت منحرف شده‏ اید.

سپس رو به گروه نخست کرده و فرمود: این سخن شما که خداوند در پیکرهاى جمعى که به شکل این بتان بودند حلول کرده، در نهایت ضعف است، چرا که با این کلام مى‏باید خداوند مانند مخلوقات: محتاج، محدود و حادث باشد. و با این حلول، آیا خداوند جهان در چیزى محدود و محاط نخواهد شد؟ ...

سپس رسول خدا (ص) روى به گروه دوم کرده و فرمود: اگر شما معتقدید که به نیّت صورتهاى گذشتگان خداپرست خود سر بر آستان بتها گذاشته و آنها را تعظیم مى ‏کنید، پس دیگر چه جایى براى اظهار بندگى پروردگار جهانیان باقى مى ‏نهید!؟... پس شما با برابر قراردادن خضوع و عبادت خداوند با بتان آیا به مقام عظمت و جلال پروردگار توهین نکرده‏اید؟!

سپس رسول خدا(ص) به گروه سوم از بت پرستان فرمود: شما جماعت مسلمان را با خودتان مقایسه نمودید، در حالى که ما همچون شما نیستیم. زیرا ما بندگان خدا، آفریده و دست پرورده اوئیم، گوش بفرمان و تسلیم نواهى او هستیم، و خداوند را همان گونه که اراده فرموده عبادت مى‏کنیم، و چون ما را به کارى امر فرمود همان را انجام دهیم و نباید از آن اوامر تجاوز کرده و بنا بر میل و تشخیص خودمان عمل کنیم، زیرا در این صورت ممکن است با آن خصوصیات پسندیده واقع شود ولى امکان دارد با نحوه دیگر در نهایت درجه کراهیت یا حرمت قرار گیرد. با اینکه ما را از اظهار نظر در مقابل دستوراتش نهى فرموده است.

آرى چون فرموده است هنگام عبادت به جانب کعبه متوجّه باشیم، امتثال امر نموده و اطاعت مى‏کنیم، سپس فرموده در سایر شهرها نیز به محاذات کعبه او را عبادت کنیم ما نیز پذیرفتیم و از حدود اوامر او تجاوز نکردیم. و در مسأله سجده فرشتگان بر آدم، خداوند متعال سجده را بر خود آدم امر فرمود نه بر صورت او، و از آنجا که سجده را بر فرشتگان فرض نموده این تکلیف بر آنان بوده نه بنى آدم، پس هر مقایسه‏اى بیجا است. و چه مى‏دانید شاید از این عمل خودسرانه شما ناراضى باشد.»(4)

پی نوشت ها:

1. همچنین ر.ک: الأصنام (تنکیس الأصنام)، ابو المنذر هشام بن محمد الکلبى (م 204)، تحقیق احمد زکى باشا، القاهرة، افست تهران (همراه با ترجمه)، نشر نو، چ دوم، 1364ش، از صفحه 106 به بعد.

2. لقمان (31) ٰ آیه 25.

3. زمر (39)ٰ آیه 3.

4. طبرسی ٰ الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی ٰ مشهد ٰ 1403 ه.ق، ج‏1، ص26.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا نام امامان دوازده‌گانه در قرآن مجید نیامده است؟

چرا نام امامان دوازده‌گانه در قرآن مجید نیامده است؟

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است. تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی می‌باشد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنان که می‌فرماید:

«وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون».[1]

«قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آن‌ها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند».

در آیه یاد شده دقت کنید، می‌فرماید:«لتُبَیّن» و نمی‌گوید: «لتقرأ» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند. بنابراین، انتظار این که مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اکنون برخی از روش‌های قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان می‌کنیم:

1. معرفی به نام

گاهی وضعیت ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کند، چنانکه می‌فرماید:

«وَمُبَشّراً برَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدی اسْمُهُ أَحْمَد».[2]

«(عیسی می‌گوید:) به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است».

در این آیه، حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل می‌نماید.

۲. . معرفی با عدد

و گاهی موقعیت ایجاب می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنان که می‌فرماید:

«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِیثاقَ بَنی إِسرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیباً...».[3]

«و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختیم».

3. معرفی با صفت

بعضی اوقات وضعیت به گونه‌ای است که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند؛ چنان که پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.

«الّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبیَّ الأُمّی الّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدهُمْ فِی التَّوراةِ وَالإِنْجِیل یَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیّبات وَیُحَرّمُ عَلَیْهِمُ الخَبائِث وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ...».[4]

«کسانی که از رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمی‌دارد...».

با توجه به این روش، انتظار این که اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، انتظاری بی جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.

اگر این اصل را بپذیریم و بگوییم خداوند باید کلیه مسائل اختلاف آفرین را در قرآن ذکر کند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در این صورت باید صدها مسأله کلامی و عقیدتی و فقهی و تشریعی در قرآن ذکر شده باشد، مسائلی که قرن‌ها مایه جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آن‌ها به طور صریح و قاطع ـ که ریشه‌کن کننده نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:

1. صفات خدا عین ذات اوست یا زاید بر ذات؟

2. حقیقت صفات خبری مانند استوای بر عرش چیست؟

3. قدیم یا حادث بودن کلام خدا.

4. جبر و اختیار.

این مسایل و امثال آن‌ها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آنچنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.

معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست

پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.

بنی اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب شده خود را بازستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:

«إِذْ قالُوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبیلِ اللّه».[5]

«آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروای معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...».

پیامبر آنان، به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرد و گفت:

«إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلکاً...».[6]

«به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است».

با اینکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:

«أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7]

«از کجا می‌تواند فرمانروای ما باشد، حال آن که ما به فرمانروایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...».

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید موقعیت جامعه، آماده پذیرایی باشد.

چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنان که این مسأله درباره حضرت موسی رخ داد و به قول معروف:

صد هزاران طفل سر ببریده شد تـا کلیـم اللّه مـوسی زنـده شـد

درباره حضرت مهدی(علیه السلام) که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(علیه السلام) مدت‌ها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.

همان‌طور که گفته شد، قرآن به سان قانون اساسی است. انتظار این که همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات که از عالی‌ترین فرایض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آن‌ها از سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرفته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روشهای موثر برای ترک خود ارضایی چیست؟

چهل روش موثر برای ترک خود ارضایی

سه نکته‌ی مهم مشترک برای تخفیف و درمان میان همه‌ی امراض و عادات وجود دارد:

• در درمان هر بیماری یا ترک هر عادت، مهم‌ترین قسمت عزم و اراده‌ی فرد برای درمان و ترک عادت است.

• عدم یأس و ناامیدی برای ترک و ایمان به علاج آن.

• در نظر گرفتن زمان برای ترک و درمان.

1. نخستین گام برای درمان استمناء، اعتقاد و ایمان به درمان‏پذیری آن و دوری از یأس و ناامیدی است. اما رسیدن به نتیجه و ایجاد هرگونه تغییر و دگرگونی نیازمند گذشت زمان، انتخاب راه صحیح و به کارگیری دقیق دستورها است. از همه اینها مهم‏تر، اراده و خواست فرد، نقش کلیدی و محوری را ایفا می‏کند. درمان و چاره جویی باید منطبق با خواست فرد باشد؛ زیرا تا وقتی که او نخواهد، می‏توان با قاطعیت گفت که درمان نخواهد شد. بنابر این بیمار اگر بخواهد، می‏تواند بر بیماری اش غلبه کند و جمله معروف – خواستن توانستن است- عین حقیقت است.

2. تلاش برای تقویت اراده از گام‏های مهم در امر بهبود است. نگویید اراده از ما سلب شده است! ممکن است اراده انسان ضعیف شود؛ ولی هیچ گاه از بین نمی‏رود. نشانه اینکه هنوز اراده باقی است، این است که شخص این عمل را در حضور دیگران و در هر شرایطی انجام نمی‏دهد. برای تقویت اراده، راه‏های زیادی پیشنهاد شده که از جمله آنها تلقین به خود است. اراده همچون نهالی است که باید آن را پرورش داد تا به مرحله خودشکوفایی و ثمردهی برسد. ویکتور پوشه – روان شناسِ فرانسوی – می‏گوید: افراد مبتلا به استمناء، هر روز به دفعات مختلف با تمرکز فکر به خود بگویند: «من به خوبی قادرم این اعتیاد را از خود دور کنم، من قادرم». تکرار این عبارت ساده، اثر عجیبی در تقویت اراده و روحیه دارد. پل ژاگو بر آن است که: تلقین، قبل از خواب نیز مؤثر است.

3. سعی شود شکم به هنگام خواب، بیش از حد معمول پر نباشد.

4. از پوشیدن لباس‏های تنگ و چسبان اجتناب گردد.

5. از نگاه کردن به مناظر، فیلم‏ها و تصاویر تحریک کننده، خودداری شود

6. از شنیدن و خواندن مباحث و مطالب جنسی و حتی شوخی‏های تحریک‏کننده و فکر کردن در این امور، دوری شود.

7. از خوردن مواد غذایی محرک، مانند خرما، پیاز، مرچ، تخم‏مرغ، گوشت سرخی، و غذاهای چرب – اجتناب و به میزان ضرورت اکتفا شود.

8. قبل از خواب مثانه تخلیه شود.

9. از نوشیدن افراط گونه آب و مایعات پرهیز شود.

10. از دست ‏ورزی با اندام جنسی، باید اجتناب نمود و در هیچ شرایطی، نباید دست‏ ورزی کرد

11. هرگز نباید به رو خوابید.

12. به منظور تخلیه انرژی – زاید بدن، به طور منظم و زیاد باید ورزش کرد.

13. برای اوقات فراغت خود، برنامه داشته باشد و آن را با مطالعه، ورزش، عبادت و … پر کند.

14. سعی کنید کمتر در مکانی خلوت و تنها و دور از نظر دیگران باشید. هرگاه مورد هجوم افکار جنسی واقع شدید، باید بلافاصله از مکان خلوت و دور از نظر دیگران خارج شود و خود را به کاری سرگرم کند. در این زمینه گفت و گو با دوستان، مشارکت در برنامه های جمعی بسیار مفید است. تلقین به شخص کمک می‌کند تا اراده‌ی خود را تقویت کند و به خود بگوید که می‌تواند استمنا را کنار بگذارد.

15. منحرف کردن فکر بسوی دیگری در صورتی که تحریکی برای استمناء اتفاق افتاد.

16. دوری از خیال‌پردازی و سرگرم بودن به کارهای مفید مانند مطالعه، ورزش و …

17. تنهایی، کلید اقدام به استمنا است. لذا تنها نمانید.

18. هر وقت به فکر این کار افتادید به خود بگوئید که آلان خدا من را می بیند.

19. هر وقت به فکر این کار افتادید به خود بگوئید که می خواهید در مقابل چه کسی گناه کنید

20. هر کاری که شما را به فکر این کار بیندازد آن کار را سریع ترک کنید.

21. هر صحنه ای که شما را تحریک می کند آن صحنه را ترک کنید.

22. به خدا توکل کنید.

23. قاطعانه برای ترک این عمل تصمیم بگیرید. (اگر قبلاً نیز تصمیم به ترک جلق گرفته باشید اما موفق نشده باشید، اراده شما تا حدی ضعیف شده است. در این صورت باید به خود تلقین کنید که اراده قوی ای دارید. برای این کار موفقیت های خود در زندگی را در ذهن مرور کنید و مرتب به خود بگویید که من بسیار پر اراده هستم و تصمیم به هر کاری که بگیرم، آن کار را انجام خواهم داد)

24. از رفت و آمد با کسانی که شما را مستقیم و غیر مستقیم به جلق دعوت می کنند، دوری کنید و رابطه خود را با دوستان جلقی تان تا حد ممکن کم کنید.

25. از صحبت کردن در مورد مسایل شهوت انگیز دوری کنید.

26. از بودن در مکان های تنها خودداری کنید و وقتی به حمام و دستشویی می روید، در را قفل نکنید. بعد از شستشو حمام را سریع ترک کنید.

27. از نگاه کردن به بدن عریان خود نیز اجتناب کنید.

28. سعی کنید تماس بدنی با دیگران و لو در شوخیهای دستی پرهیز کنید.

29. روزه گرفتن دو روز در هفته برای کم کردن حس شهوت جویی شما بسیار مفید است. اگر قادر به روزه گرفتن نیستید، غذای خود را به حداقل برسانید و وعده غذایی ظهر را نخورید. سعی کنید به هنگام خواب شکم شما بیش از حد معمول پر نباشد.

30. شبها قبل از خواب مطالعه کنید و با لباس کامل بخوابید و بعد از بیدار شدن سریع رختخواب را ترک نمایید. همچنین هرگز به رو نخوابید.

31. سعی کنید دائما وضو داشته باشید.

32. از ذکر خدا ولو در دل غافل نشوید.

33. شبها تنها نخوابید و یا در جایی بخوابید که فرصت انجام این عمل نباشد.

34. بیاد داشته باشید که تصمیم دارید این عمل را ترک کنید.

35. بعد از تصمیم حتی یک بار هم سراغ این عمل نروید زیرا اراده شما را سست خواهد کرد.

36. یاد مرگ انسان ساز است .

37. پشیمانی بعد از عمل را بیاد داشته باش.

38. این احتمال را بده که دیگر زنده نمانی و بدون توبه در پیشگاه خدا حاضر شوی.

39. مضرات این عمل را بیاد داشته باش.

40. این را بدان که بخاطر لذت چند لحظه ای از رحمت خدا دور می شوی.

منبع: دکتر مصطفی دهقان نژاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

توضیحاتی در مورد قمر در عقرب

سلام اگر امکان دارد در مورد قمر در عقرب بیشتر توضیح دهید که چگونه بوجود می آید. و چگونه محاسبه میشه.

خیلی اجمالی عرض میکنم که قمر در عقرب به این معنا است که برای ساکنین زمین ، کره ماه برابر صورت فلکى عقرب‌‌ واقع شده است ، ماه (قمر) در طول یک سال قمری ، که حدود ۲۹٫۵ روز است ، یکبار به طور کامل دور زمین می چرخد! که به دوازده قسمت تقسیم شده و برج هایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده ؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی .

قمر در عقرب حدود دو و نیم روز ( ۶۰ ساعت )می باشد ، اما با توجه به اینکه در روایات عبارت “قمر در عقرب” آمده و مشخص نشده که آیا منظور قمر در صورت فلکی عقرب است یا این که قمر در برج عقرب است؟ لذا بهتر است مراعات احتیاط گردد و دو روز به آن افزود و جمعاً چهار روز و نیم محاسبه کرد ، البته روزهای قمر در عقرب در هر سال متفاوت است و باید هر سال محاسبه شوند .

بر اساس روایات و نیز علم نجوم و اخترشناسی 

خواندن عقد ازدواج

مسافرت

اقدام برای بچه دار شدن (انعقاد نطفه)

افتتاح کار و کسب و تجارت

حجامت

تعیین و تغییر نام

گذاشتن سنگ بنای کارهای مهم

و بطور کلی انجام هر یک از کارهای اساسی در روزهای نحس و قمر در عقرب هم از نظر علماء دینی و هم از نظر منجّمین توصیه نمیگردد بلکه علما فتوی به کراهت اعمال بالا در ایام قمر در عقرب داده اند

هر چند حرکات و صور فلکی و اجرام آسمانی بر زندگی بشر تاثیرات فراوانی دارد لکن از آموزه های اسلامی استفاده می شود که نباید به این امور بیش از حدّ مجاز اعتنا کرده و کل برنامه های زندگی خود را بر اساس آن تنظیم نمود اما به هر صورت احتیاط ، شرط عقل و نیز شرع است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سخنان مقام معظم رهبری درباره مولوی

سخنان مقام معظم رهبری درباره مولوی

مقام معظم رهبری در صحبتی که با جمعی از شاعران داشتند درباره مثنوی معنوی اینطور فرمودند:

در بخشهائی از غزلهای حافظ هم شعر مذهبی وجود دارد. البته من عقیده ندارم که همه‌ی غزلهای حافظ اینجوری است، اما بخش مهمی از غزلهای حافظ در واقع شعر مذهبی به این معنائی است که مورد نظر ماست؛ یعنی بیان معرفت و بیان حقایق الهی است در یک قالب خاصی؛ کمااینکه مثنوی مولوی هم یک گنجینه‌ای از همین افکار الهی و معارف الهی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شرح ابیات طبری یا هزار و ‌یک موضوع

قسمتی از کتاب در دست نگارش حقیر ( شرح ابیات طبری یا هزار و ‌یک موضوع) به بحث ذکر یونسیه اختصاص دارد.قسمتی از ان را برای عزیزان کپی میکنم ،‌باشد مفید واقع شود.

حاجت درونی حضرت یونس

پیشتر عرض نمودیم که حضرت ذالنون وقتی در ظلمات سه گانه محبوس گشت حالت تنبه و بیداری و حال دعا به او دست داد و به این مطلب پی برد که به خطا(نه به معنای عرفی آن) رفته است. از این رو به محضر حق متعال ندا در داد :((فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ)) در این آیه شریفه میباید دقت بسیار نمود.با اینکه ظاهر آن درخواست و دعا نیست و فقط خبر به توحید و پاکی خداوند و گنه کاری بنده است، لیکن در واقع، معنا و هدف از گفتن این ذکر، دعا و درخواست است. 

برای مثال عرض میکنم که اگر کسی در بیابان راه را گم کرده باشد و دست به دعا بر دارد و بگوید ای کسی که مخلوقات را هدایت میکنی. من راه گم کرده ام. معنای این جمله این است که مرا نیز هدایت کن و راه را به من نیز نشان ده.

در ذکر یونسیه نیز می گوییم: خدایی جز تو نیست و تو پاک و منزهی ، من از ظالمینم. معنای آن این است که ای خدایی که پاک و منزهی مرا که از ظالمین هستم و در حجاب ظلمت به سر میبرم را نجات بده و از این حجاب برهان و پاک کن.خداوند متعال نیز در ادامه میفرماید: فاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ(الأنبیاء/89)ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم! 

آن دعایی از حضرت یونس که به اجابت رسید و خداوند درباره آن فرمود (فاستجبنا له) خروج از ظلمت حجاب و رجوع به مقام عبودى قبلیش بوده است. ظاهرا این نحوه دعای مودبانه و پر شرم را خداوند متعال پسندیده است و آن را از باب تعلیم در قران کریم ذکر نموده و میفرماید هر کسی که به غمی دچار شده و حاجتی دارد به این ذکر پناه ببرد زیرا در ادامه داریم:(َکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).

حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند :((یونس (علیه السلام ) تنها کسى است که در بین انبیاء چنین دعائى کرده که در آغاز آن کلمه رب به کار نرفته ، پس از این اقرار، ماجراى خود را که قومش را پس از نزول عذاب و هلاک نشدن آنان ، ترک گفته بود به یاد آورده و ظلم را براى خود اثبات نموده و خداى سبحان را از هر چیزى که شائبه ظلم و نقص در آن باشد منزه کرده و گفت : ((سبحانک انى کنت من الظالمین )). یونس (علیه السلام ) در این مناجات حاجت درونى خود را که عبارت بود از رجوع به مقام عبودى قبلیش اظهار نکرد، گویا خود را لایق براى چنین درخواستى ندید و به خود اجازه تقاضاى چنین عطائى نداد، و خود را مستحق آن ندانست و خلاصه خواست رعایت ادب کرده و بگوید من غرق در عرق خجالت و شرمنده هستم .

دلیل اینکه یونس چنین تقاضائى در دل داشت این است که خداى تعالى بعد از آیه سابق مى فرماید: ((فاستجبنا له و نجیناه من الغم )) و دلیل بر اینکه حاجت درونیش عبارت بود از بازگشت به مقام و منصب قبلیش این است که خداى تعالى فرمود: ((فنبذناه بالعراء و هو سقیم . و انبتنا علیه شجره من یقطین . و ارسلناه الى مائه الف او یزیدون . فامنوا فمتعناهم الى حین )).)

حال تو ای سالک طریق بندگی ، در دل ظلمات شب با خدای خویش نجوا کن و اقرار به ظالم بودن خویش نما و با عرق شرم از حجاب گناهانی که موجب بعد بین تو و مولایت شده به پیشگاهش عرضه دار خدایی جز تو نیست . تو پاک و منزهی و من از ظالمینم و بدان اگر با حالت پشیمانی و شرم و خلوص به این امر مبادرت ورزی ندای فاستجبنا له و نجیناه من الغم را با گوش جان خواهی شنید.

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن

حاجت رندان راه

حضرت یونس سلام الله علیه حاجتی جز وصل یار و بازگشت به مقام قرب سابق نداشتند. شکم ماهی و ظلمات و بیماری و ... حاجاتی نیست که غرض حقیقی ایشان بوده باشد. در حقیقت حاجت رندان راه جز وصل یار نیست زیرا که چو صد آمد نود هم پیش ماست.اگر انسان خدا داشته باشد ، همه چیز دارد و اگر او را نداشته باشد ، هیچ چیز به کارش نخواهد آمد.حضرت علامه در این رابطه در دیوان اشعارشان میفرمایند :

همتى اى جان من سیر سماوات را

گوى خدا و مجوى کشف و کرامات را

حاجت رندان راه نیست بجز وصل یار

تا تو چه حاجت برى قبله حاجات را

کشف و کرامت و مقامات و مناصب دنیوی و اخروی شاید خوب باشد اما حاجت رند راه مافوق اینهاست. باید بلند همت بود و به آن سعادت حقیقی چشم دوخت. وصال یار برتر از همه اغیار است هرچند غیری نیست .

همت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جایی رسیده اند

جناب حافظ شیرین سخن در غزلی بسیار زیبا حق مطلب را در اینباره ادا نموده است که به زمزمه آن مترنم میشویم:

وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به 

به شمشیرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به 

به داغ بندگی مردن بر این در به جان او که از ملک جهان به 

خدا را از طبیب من بپرسید که آخر کی شود این ناتوان به 

گلی کان پایمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به 

به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که این سیب زنخ زان بوستان به 

دلا دایم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به 

جوانا سر متاب از پند پیران که رای پیر از بخت جوان به 

شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست ز مروارید گوشم در جهان به 

اگر چه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به 

سخن اندر دهان دوست شکر ولیکن گفته حافظ از آن به

آری. جوانا سر متاب از پند پیران. به این دستور حضرت علامه عامل باش که میفرمودند بعد از هر نماز سر به سجده آور و از خدا خودش را طلب کن و بگو :اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک.و در دل شب به این مناجات الهی ذاکر باشد که:

الهى ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا .

الهى اگر بهشت شیرین است بهشت آفرین شیرین تر است 

الهى شیدایى جانان را با حور و غلمان چه کار .

مطالب درباره این ذکر طولانی است و‌حقیر نیز در رین موضوع بسیار قلم فرسایی کردم اما ارسال زیاده روا نیست چون موجب خستگی دوستان می شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کاسه ی چوبی

کاسه ی چوبی

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید چشمانش تار شده بود و گام هایش مردد و لرزان بود.

اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع می شدند اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را برایش مشکل می ساخت.نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند.یا وقتی لیوان را می گرفت شیر از داخل آن به روی میز می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.

پسر گفت باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سروصدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.پس زن و شوهر برای پیر مرد در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیر مرد به تنهایی غذایش را می خورد.در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت می بردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا می دادند.

گهگاه آنها که چشمشان به پیرمرد می افتاد و متوجه می شدند همچنان که در تنهایی غذا می خورد چشمانش پر از اشک است. اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او می دادند.

اما کودک ۴ساله شان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود. یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.پس با مهربانی از اوپرسید:

پسرم داری چی می سازی؟

پسرک هم با ملایمت جواب داد:یک کاسه ی چوبی کوچک. تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدم.و بعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معرفی شیطان به عنوان کافر در قرآن کریم

معرفی شیطان به عنوان کافر در قرآن کریم 

داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است، نمونه ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می شناخت، به روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیای پیامبران را نیز کاملا می شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین حال خدا او را کافر نامیده و درباره اش فرموده است: «و کان من الکافرین»؛ «و از کافران بود.» (بقره/ 34)

دلیل بر اینکه از نظر قرآن، شیطان خدا را می شناخت این است که قرآن صریحا می گوید: او به خالقیت خدا اعتراف داشت، خطاب به خداوند گفت: «خلقتنی من نار و خلقته من طین»؛ «مرا از آتش آفریدی و او (آدم) را از گل» (اعراف/ 12) و دلیل بر اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت این است که گفت: «انظرنی الی یوم یبعثون»؛ «پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت بده» (اعراف/ 14) و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین»؛ «به عزت تو قسم که همه فرزندان آدم را گمراه می سازم مگر بندگان خالص شده ات را.» (ص/ 82 و 83) مراد از بندگان خالص شده که نه تنها عملشان مخلصانه است بلکه سراسر وجودشان از غیر خدا پاک و آزاد است، اولیای خدا و معصومین از گناهند، شیطان آنان را نیز می شناخته است و به عصمت آنان هم معتقد بوده است.

قرآن در عین اینکه شیطان را شناسای همه این مقامات معرفی می کند، او را کافر می خواند و کافر می شناسد، پس معلوم می شود تنها شناسایی و معرفت، یعنی تسلیم فکر و ادراک، برای اینکه موجودی مؤمن شناخته شود کافی نیست، چیز دیگر لازم است. از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی ها، از کافران محسوب گشته است؟ معلوم است، برای اینکه در عین قبول ادراکاتش حقیقت را، احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام کرد، از قبول حقیقت ابا و استکبار نمود، تسلیم قلب نداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اوّل وقت نماز عصر چه زمانی است؟

اوّل وقت نماز عصر چه زمانی است؟

پرسش

آیا زمان نماز اوّل وقت عصر بلافاصله بعد از نماز ظهر است، یا چند ساعت بعد از آن است

پاسخ اجمالی

اوّل وقت نماز عصر، همان ابتدای وقت فضیلت نماز عصر است که پس از وقت مخصوص نماز ظهر است.

پاسخ تفصیلی

برای نمازهای یومیه (روزانه) سه وقت وجود دارد:

1. وقت مخصوص که نمی شود نماز دیگری را در آن زمان خواند.

2. وقت مشترک که بین دو نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء مشترک است و می شود هر دو نماز را با رعایت ترتیب، در آن زمان خواند.

3. وقت فضیلت که اگر نماز در آن زمان خوانده شود ثواب بیشتری دارد.

با عنایت به این مقدمه، درباره نماز عصر و زمان اقامه آن گفته شده است:

به طور کلی وقت خواندن نماز ظهر و عصر، از اذان ظهر تا مغرب است که از اوّل آن به مقدار خواندن نماز ظهر، وقت مخصوص نماز ظهر است، اگر نماز عصر در این وقت خوانده شود، باطل است[1] و آخر وقت، به مقدار خواندن نماز عصر به مغرب مانده، وقت مخصوص نماز عصر است.[2]فاصله بین این دو زمان وقت مشترک بین ظهر و عصر است که هر دو نماز را می توان خواند، ولی نماز ظهر باید قبل از نماز عصر خوانده شود.[3]

اما وقت فضیلت نماز عصر، بعد از وقت مخصوص نماز ظهر است[4] تا زمانی که سایه شاخص[5] دو برابر طول آن اضافه شود. پس منظور از اوّل وقت نماز عصر، همان اوّل وقت فضیلت آن است.

[1] البته اگر در بین نماز بفهمد که اشتباه کرده است‏، باید نیت را به نماز ظهر بر گرداند و نماز را تمام کند و بعد نماز عصر را بخواند و احتیاط آن است که دوباره نماز عصر را هم بعد از آن بخواند و این احتیاط خیلى خوب است‏؛ توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 405.

[2] لذا اگر کسی تا وقت مخصوص نماز عصر، نماز ظهر خود را نخوانده باشد، نماز ظهرش قضا شده و باید در آن وقت مخصوص، نماز عصرش را بخواند و بعداً نماز ظهرش را قضا نماید.(توضیح المسائل، امام خمینی، مسئله 731).

[3] تحریرالوسیلة، ج 1، کتاب الصلاة، مقدمات الصلاة، المقدمة الاولی، مسائل 6 و 7 و 8، ص112؛ توضیح المسائل، امام خمینی، مسئله 731.

[4] امام خمینی در تحریرالوسیلة، گرچه در ابتدا می گویند علی الاظهر اوّل فضیلت نماز عصر آن هنگام است که سایه شاخص به چهار هفتم شاخص برسد، اما در نهایت می فرمایند بعید نیست که اول آن بعد از مقدار و زمان ادای نماز ظهر باشد. (تحریر الوسیلة، ج 1، ص 112، مسئله 6).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰