عبد

۱۰ مطلب با موضوع «تبادل تجربیات و اندیشه ها» ثبت شده است

ایا در خواست مرگ از خداوند صحیح است؟

ایا در خواست مرگ از خداوند صحیح است؟

در وسائل الشیعه جلد دو از رسول خدا نقل شده که یک شخصی در نزد ایشان از مشکلات دنیا شکایت کرده وآرزوی مرگ می کرد . پیامبر به ایشان فرمود : آرزوی مرگ نکن . اگر آدم خوبی باشی با بودن در دنیا خوبی های تو بیشتر می شود . اگر آدم گناه کاری هم باشی می توانی فرصت پیدا کرده و گناهان خود را جبران کنی . تنها سرمایه ، عمر تو است . چرا درخواست می کنی که این فرصت از تو گرفته شود . این یک فرصت است . درست است که سختی هایی دارد اما با همین سختی ها است که شما مراتب را طی می کنید . جای توشه جمع کردن و یا جبران بدی همینجا است . این تنها فرصت است و فرصت دیگری هم نیست . زمانی می رسد که ما محتاج گفتن یک لااله الا الله باشیم . محتاج فرصت یک استغفرالله بشویم اما به ما نمی دهند

طوری زندگی کنید که این زبان حال شما باشد: 

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در رغوشش بگیرم تنگ تنگ

من ز او عمری ستانم جاودان

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

طلب مرگ کردن اصلا صحیح نیست، بلکه طلبه زندگی الهی داشتن صحیح است.

حال که قرار است از خدا چیزی بخواهیم چرا چیز خوب نخواهیم.؟

اولیا الله در حیات دنیا طوری زندگی میکنند که همیشه اماده مرگ اند اما موفق ترین افراد در زندگی نیز هستند

همه کسانی که از خستگی این دنیا خودکشی میکنند به امید خلاصی این کار را میکنند

وگرنه اگر کسی بداند با خود کشی نه تنها خلاص نمیشود بلکه گرفتار تر میشود دست به خود کشی نمیزند

درخواست مرگ از خدا در روایات مورد نهی قرار گرفتع است برادر

از خدا بخواهید لذت زندگی الهی را در دنیا به شما بچشاند و این خستگی را از شما رفع کند

حالا که قراره به در خانه کریم برویم ،‌چرا به چیز کم قانع بشیم؟

سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم

که گفتا حل شود مشکل ولی اهسته اهسته

این خستگی از زندگی دنیا و بسته شدن درب ها را این حقیر دو صد چندان تجربه کرده ام. 

اما وعده خداست که ان مع العسر یسرا ،

اگر سختی امد ، اسانی هم می اید. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مراتب انسان

مراتب انسان

در تعریف مراتب هفت گانه انسان تعاریف مختلفی بیان شده است

یکی از ان تعاریف را عرض میکنم، البته کمی اصطلاحات دارد اما

امیدوارم مفید باشد.

1- طبع: همان مرتبه جسسمانیت و بدن است چون بدن بنا بر حرکت جوهری که ملا صدرا به آن قائل است، مرتبه نازله نفس است.

2- نفس: این مرتبه ادراک جزئیات است.

3- قلب: این مرتبه ادراک کلیات تفصیلیه است که انسان در این مرتبه کلیاتی را به نحو تفصیل و متمایز ازهم ادراک می کند.

4- روح: همان عقل بسیط یا ملکه خلّاقة للتفاصیل است.

5- سرّ: این مرتبه همان مرتبه فنای در عقل فعال است.

6- خفی: ششمین مرتبه که همان مرتبه فنا در واحدیت است.

7- اخفی: این مرحله فنای در احدیت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حضرت فاطمه معصومه (س)

حضرت فاطمه معصومه (س)

زندگینامه حضرت معصومه (س) 

زندگی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دو دورة مهم تقسیم می‎شود : تولد و کودکی در مدینه , حضرت در راه ایران و قم.

تولد و کودکی در مدینه

حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان می‎باشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‎باشد. نجمه از بانوان با فضیلت و از اسوه‎های تقوا و شرافت و از مخدرات کم نظیر تاریخ بشریت است.[1]

درباره زمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ آن چه مسلم است این است که زمان تولد آن حضرت پیش از سال یکصد و هفتاد و نه هجری بوده است زیرا بنابر نقل شیخ کلینی در شوال 179 هارون الرشید امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به بغداد برد و در آن جا در ماه رجب 183 از دنیا رحلت فرمود.[2] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه که از 23 سال کمتر است، نمی‎تواند بعد از سال 179 باشد چون در آن سال‎ها پدرش در زندان بود. پس تاریخ ولادت آن حضرت به طور دقیق مشخص نیست ولی طبق اسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدینه در سال 173 نقل می‎کنند.[3]

درباره تعداد فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ و این که چند تن از آن‎ها فاطمه نام داشته‎اند اختلاف است. شیخ مفید تعداد آنان را سی و هفت تن ذکر کرده است؛ نوزده پسر و هجده دختر که دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمة‌الکبری و فاطمة الصغری.[4] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فاضل‎تر و دارای مقامی شامخ‎تر می‎باشد.

با گذشت ایام، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ هم دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. و در این سال‎ها محل رشد آن حضرت خاندانی بود که او را با دریایی از علم و معرفت رو به رو ساخت. ولی بیش از ده بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسید و دریایی از غم و اندوه بر قلب شریفش فرو ریخت که در این ایام غم و تنهایی، تنها مایة تسلی او برادرش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود که ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از کانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب کرد و به اقامت اجباری در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دوری یک ساله فراق برادر را تحمل کرد.

حضرت معصومه در راه ایران و قم 

یک سال بعد از رفتن حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ به سرزمین خراسان یعنی در سال 201 هـ حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، برای زیارت برادر از مدینه به مقصد خراسان حرکت کرد یا به موجب نقلی که چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد. چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوه شد، بیمار و رنجور بود[5] و می‎دانست در آن نزدیکی شهری است به نام قم که مردم آن از دوست‎داران اهل بیت اطهار هستند. از این امر چنین استنباط می‎شود که آوازه تشیع مردم قم و علاقه شدید ایشان به اهل بیت به مدینه هم رسیده بود.

در هر حال، حضرت پرسید میان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حرکت به سوی قم را صادر کردند. در اینجا معلوم نیست که آیا مردم قم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به ساوه اطلاع یافته و به استقبال آن حضرت رفته‎اند و با تجلیل و احترام به قم آورده‎اند، یا خود او به طرف قم حرکت کرده است. طبق نقل کتاب قم، روایت صحیح و درست این است که چون خبر به آل سعد رسید با هم اتفاق کردند که از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان ایشان، موسی بن خزرج بن سعد اشعری بیرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسید زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به در سرای خود فرود آورد.[6] از این نقل معلوم می‎شود که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به طرف قم حرکت کرده بود و موسی بن خزرج در اثنای راه به وی رسیده بوده است.

محل سرای موسی بن خزرج و حجره‎ای که حضرت معصومه در آن به عبادت می‎پرداخته اکنون معین و زیارتگاه است. گویا در این سخن اختلافی نباشد که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است. بنابر نوشته کتاب قم، بعد از غسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسی بن خزرج آن حضرت را در زمینی در بابلان (همین محل فعلی) نیمه دوّم قرن چهارم که به او تعلق داشت دفن کرد و بر سر تربت او سایه‎بانی درست کرد.

نویسنده کتاب قم می‎نویسد: 

روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بن الولید و او از راویان دیگر، که چون حضرت فاطمه وفات یافت بعد از غسل و تکفین او را به مقبره بابلان بردند و در کنار سردابی گذاشتند. آل سعد (اشعری) با یکدیگر اختلاف کردند در این باب که چه کسی سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بگذارد و به خاک سپارد که در این هنگام از جانب ریگستان دو سوار که جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازه فاطمه رسیدند، از اسب پیاده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن کردند و برهیچ کس معلوم نشد که آن دو سوار که بودند.[7]

بدون هیچ اختلافی سال وفات آن حضرت را یقیناً 201 هـ نقل کرده‎اند ولی در این که در چه روز و ماهی از این سال بوده اختلاف می‎باشد که بعضی دهم ربیع الثانی را قوی می‎دانند.[8]

حضرت معصومه (س) و قم 

گویا آوازة تشیع مردم قم در زمان حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ،‌ تا به مدینه رسیده بوده و حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از وجود این شهر و ارادت و محبت مردم آن، نسبت به خاندان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاع داشته است.

وضع قم از نظر شهری آن طور که یعقوبی نوشته است، دو قسمت بوده که به مجموع این دو قسمت قم می‎گفته‎اند و رودخانه از میان آن دو می‎گذشته است.[9] امّا بخاطر دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ در این شهر و به واسطه موقعیت ممتاز فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ در میان دیگر امامزادگان، به کلی وضع این شهر تغییر یافت. نخست این که شهر قم به تدریج از شمال شرقی، به جنوب غربی که محل دفن آن حضرت بود کشیده شد، به طوری که حرم فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ که در فاصله‎ای از شهر قرار داشت امروز در مرکز شهر و در آبادترین قسمت آن واقع است. تأثیر دیگر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به قم، توجه پادشاهان و امراء و طبقات گوناگون مردم به این شهر و کوچ بسیاری از افراد اطراف برای اقامت در آن است.

دیگر این که، قم دارای جنبة مذهبی مخصوص شد و مرکز روحانیت شیعه قرار گرفت و عده‎ای از بزرگان علمای شیعه از آن جا برخاستند یا در آن اقامت کردند که امروزه به برکت این بانوی بزرگ، قم به یک مرکز بزرگ علمی، فرهنگی و پژوهشی دنیا تبدیل شده و صدها مدرسه علمی و مراکز تحقیقاتی و کتاب‎خانه‎های مجهز مشغول فعالیت‎های علمی و فرهنگی در حوزه اسلام و تشیع می‎باشد.[10]

دیگر، مسافرت ده‎ها هزار نفر در هر سال از نواحی ایران و کشورهای دیگر است که وجود حرم مطهر و گنبد طلا و کاشی‎کاری و گلدسته‎های زیبا و تاریخی، این شهر را جزء‌ شهرهای توریستی ایران قرار داده که همواره هر سال جهانگردان بسیاری به آن رفت و آمد می‎کنند.

آری، قم شهری که از نظر آب و هوا و مناظر زیبای طبیعی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و از آب و هوای خشک و گرم کویری برخوردار است و از رونق اقتصادی و زیستی ناچیزی برخوردار بود. به برکت این بانوی بزرگوار به شهری علمی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل شد که امروزه از نظر علمی حرف اوّل را در جهان اسلام می‎زند و از نظر اجتماعی و زیست شهری، به یکی از کلان شهرهای ایران تبدیل شده به طوری که به استانی مستقل تبدیل گردید. و به خاطر هجوم شیفتگان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به این شهر، از رونق اقتصادی پویا و بالایی برخوردار است. خلاصه قم امروزه همچون ستاره‎ای درخشان در آسمان جهان اسلام می‎درخشد که این نور برگرفته از نور ولایت و امامت می‎باشد.

شخصیت و فضایل حضرت معصومه (س) 

حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای شخصیتی رفیع و والا مقام می‎باشد بطوری که ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ از این بانو، با جلالت و تکریم یاد کرده‎اند و حتی پیش از ولادت آن حضرت، بلکه پیش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضی از ائمه ـ علیهم السّلام ـ آمده و از مقام والای او سخن گفته‎اند که به بعضی از آنها اشاره می‎شود.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرمایند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمی و حرم وَلدی من بعدی...»[11] بدانید قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زنی از فرزندان من در این شهر در می‎گذرد که او دختر موسی است...».

امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیثی دیگر پیش از اینکه این فرزند گرانقدر متولد شود از فضیلت زیارت و مدفن او سخن می‎گوید و شیعیان را به اهمیت آن توجه می‎دهد و می‎فرماید «شهر قم، حرم ما است و در آن زنی از فرزندان من مدفون می‎شود، به نام فاطمه هر کس او را زیارت کند بهشت برای او ثابت می‎شود...»[12]

همه این بیانات حاکی از شأن و عظمت و فضیلت این بانوی مکرم اسلام می‎باشد. بی‎شک این فضایل و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ است که او را دارای چنین مقام و منزلتی نموده است چون امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ دارای 37 فرزند بود که در میان آنها این بانوی مکرم است که مثل ستاره‎ای درخشان می‎درخشد و در میان فرزندان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ هیچ کدام هم سنگ او نمی‎باشد. حال به خصوصیات و فضایلی اشاره می‎کنیم که باعث عظمت و درخشش او در میان دیگر امامزادگان شده است.

شرافت خانوادگی 

او ماه تابانی است که از برج امامت طلوع کرده در آغوش امامت تربیت یافته، قنداقه امامت را نیز در دامن خود پرورش داده است زیرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همة نیاکان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدایت، اسوه‎های فضیلت و استوانه‎های ولایتند. و مادر بزرگوارش از بانوان با فضیلت و از اسوه‎های تقوی و شرافت و از زنان کم نظیر تاریخ بشریت است. 

بدیهی است که تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمی‎توان انکار کرد این ویژگی در وجود حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ نیز بروز یافت و از هر دو طرف فضایلی را به ارث برد و می‎توان سر برتری آن حضرت بر دیگر فرزندان موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را در همین نکته یافت. البته این نمی‎تواند به معنای تأثیر نداشتن تلاش و کوشش آن حضرت در این راه باشد بلکه علاوه بر همة شایستگی‎های فردی که در وجود خویش به وجود آورده بود از این عوامل نیز به عنوان مکمل و پشتوانه ترقی و تکامل معنوی اخلاقی و علمی سود می‎برد.

عبادت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ 

بنا به تصریح قرآن هدف از خلقت انسان چیزی جز عبادت و بندگی خداوند نیست کسانی که به این هدف مهم پی بردند در راه رسیدن به عالیترین مرحله آن سر از پا نمی‎شناختند.

یکی از عالیترین نمونه‎های عبادت و بندگی خدا از خاندان ولایت و امامت، کریمه اهل بیت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ می‎باشد. او با عبادت و شب زنده‎داری هفده روزه‎اش در واپسین روزهای عمر شریفش در مدت اقامتش در منزل موسی بن الخزرج، گوشه‎ای از یک عمر عبودیت و خضوع و خشوع آن زاده عبد صالح خدا در برابر ذات پاک الهی است.[13]

محدثه بودن آن حضرت 

از ویژگی‎های حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ این بود که علوم اسلام و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آگاهی داشت و آن حضرت از جمله روایت کنندگان حدیث بود و چندین حدیث است که در سند آنها نام حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ به چشم می‎خورد که علامه بزرگوار امینی در کتاب شریف الغدیر به بعضی از آنها استناد می‎کند مانند، عن فاطمه بنت علی بن موسی الرضا حدثتنی... «من کنت مولاه فعلی مولاه»[14]. نقل این احادیث حاکی از مقام علمی والای آن بانو می‎باشد.

لقب معصومه ـ سلام الله علیها ـ 

مقام عصمت که عالی‎ترین مقام معنوی و پاکی است، درجاتی دارد، و در وهله اوّل بر دو گونه است: 1. معصوم از خطاء

2. معصوم از گناه.

حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ مانند حضرت زینب ـ علیها السّلام ـ در یکی از درجات عصمتند، گر چه در درجات چهارده معصوم ـ علیهم السّلام ـ نباشد.

روایت شده حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ فرمودند «من زار المعصومة بقم کمن زارنی»[15] کسی که معصومه را در قم زیارت بکند مانند آن است که مرا زیارت کرده است. گرچه شواهد و قرائن در مورد مقام عصمت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ بسیار است، ولی سخن فوق از امام معصوم ـ علیه السّلام ـ شاید اشاره‎ای باشد که حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای مقام عصمت بوده است، ضمناً این سخن بیانگر آن است که: این لقب را حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ به فاطمه کبری ـ سلام الله علیها ـ داده است. و گرنه نام آن حضرت معصومه نمی‎باشد.

شفاعت گسترده 

اعتقاد به شفاعت انبیاء و اولیاء از ضروریات مذهب شیعه است و هیچ تردیدی در آن نیست. و بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که در قرآن کریم از آن به (مقام محمود) تعبیر شده است. همانا دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم شفاعت گسترده‎ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است. 1. خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ 2. شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ . که بعد از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ از جهت گستردگی شفاعت، هیچ بانویی به شفیعه محشر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نمی‎رسد. که امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ در این رابطه می‎فرماید: «تَدخل بِشفاعتها شیعتنا الجنته باجمعهم»[16]. با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می‎شوند.

زیارتنامه مخصوص 

یکی از شواهد عظمت استثنایی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ زیارتنامه‎ای است که به خصوص، حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ در شأن او صادر فرموده است. زیرا بعد از فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ تنها زیارتی که از امام معصوم برای یک زن نقل شده، زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ است و هیچ یک از بانوان خاندان عصمت و طهارت زیارت مخصوص از امام ندارد.

پی نوشتها:

[1] . صدوق، عیون الاخبار، ج 1، ص 14؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 302؛ طبری، امامی، دلائل الامامت، ص 309؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 233؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 396. 

[2] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات ولی عصر، تهران، 1375، ج 2، کتاب الحجة. 

[3] . مستدرک سفینه، شیخ علی نمازی، ج 8، ص 257. 

[4] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفید)، انتشارات، ج 2، ص 242. 

[5] . کتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص 213. 

[6] . همان، ص 213. 

[7] . کتاب قم، ص 312. 

[8] . تاریخ قم، حسن قمی، چ قم، ص 213؛ بحار الانوار، ج 48، ص 290؛ اعیان الشیعه، چ بیروت، ج 8، ص 391؛ انوار المشعشعین، ج 1، ص 208. 

[9] . فتوح البلدان، بلاذری، چ نجف، ص 40. 

[10] . علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، انتشارات زائر، ص 104. 

[11] . سفینة البحار، ج 2، ص 276. 

[12] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 216. 

[13] . قم شناسی و گردشگری، ص 292. 

[14] . علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 196. 

[15] . ریا حین الشریع، ج 5، ص 35. 

[16] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 228.

منبع: برگرفته از سایت اندیشه قم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

🌱مناظره خواندنی امام صادق(ع) با طبیب هندی🌱

🌱مناظره خواندنی امام صادق(ع) با طبیب هندی🌱

ربیع حاجب می‌گوید: روزی طبیبی هندی در مجلس منصور کتاب طب می ‌خواند، در حالی که امام صادق(ع) در آنجا حضور داشت. چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت، به امام ششم(ع) گفت: دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود: «نه، زیرا آنچه من می‌دانم از دانش تو بهتر است.» طبیب پرسید: تو از طب چه می‌دانی؟ 

حضرت فرمود: «من حرارت را با سردی و سردی را با گرمی، رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت درمان می‌کنم و مسئلة تندرستی را به خدا وا می‌گذارم و برای تندرستی دستور پیامبر(ص) را به کار می‌برم که فرمود: «شکم، خانة درد است و پرهیز، درمان هر دردی است و تن را به آنچه خوی گرفته، باید عادت داد.»

طبیب گفت: طبّ جز این چیزی نیست. امام گفت: «می‌پنداری که من این دستورها را از کتاب‌های بهداشتی یاد گرفته‌ام؟ طبیب گفت: آری، امام فرمود: من اینها را از خدا فرا گرفته‌ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا تو؟ طبیب گفت: البتّه من. امام(ع) فرمود: اگر این چنین است من از تو پرسش‌هایی می‌پرسم، تو پاسخ بده. طبیب گفت: بپرس.

امام صادق(ع) پرسش‌های زیر را از طبیب هندی پرسیدند: 

چرا جمجمة سر چند قطعه است؟ 

چرا موی سر بالای آن است؟ 

چرا پیشانی مو ندارد؟ 

چرا در پیشانی، خطوط و چین وجود دارد؟ 

چرا ابرو بالای چشم است؟ 

چرا دو چشم، مانند بادام است؟ 

چرا بینی میان چشم‌هاست؟ 

چرا سوراخ بینی در زیر آن است؟ 

چرا لب و سبیل بالای دهان است؟ 

چرا مردان ریش دارند؟ 

چرا دندان پیشین، تیزتر و دندان آسیاب، پهن و دندان بادام شکن، بلند است؟ 

چرا کف دست‌ها مو ندارد؟ 

چرا ناخن و مو جان ندارند؟ 

چرا قلب مانند صنوبر است؟ 

چرا شُش دو تکّه است و در جای خود حرکت می‌کند؟ 

چرا کبد (جگر) خمیده است؟ 

چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می‌گردند؟

چرا گام‌های پا میان تهی است؟ 

طبیب هندی در پاسخ به تمامی پرسش‌های بالا گفت: نمی‌دانم.

امام فرمود: من علّت اینها را می‌دانم. طبیب گفت: بیان کن.

امام فرمود: 

✅ جمجمه به دلیل اینکه میان تهی است، از چند قطعه، آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ویران می‌شد، بنابراین چون چند قطعه است، دیرتر می‌شکند. 

✅ مو در قسمت بالای سر است، چون از ریشة آن روغن به مغز می‌رسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بیرون می‌رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می‌شود، دفع می‌شود.

✅ پیشانی مو ندارد، برای آنکه روشنایی به چشم برسد. 

✅ خطّ و چین پیشانی نیز عرقی را که از سر می‌ریزد، نگه می‌دارد تا وارد چشم‌ها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانه‌ها که آب‌های روی زمین را نگهداری می‌کنند. 

✅ ابروها بالای دو چشم قرار دارند تا نور به اندازة کافی به آنها برسد. ای طبیب، نمی‌بینی وقتی شدّت نور زیاد است، دست خود را بالای چشم‌ها می‌گیری تا روشنی به مقدار کافی به چشم‌هایت برسد و از زیادی آن پیشگیری کند؟!

✅ بینی بین دو چشم قرار دارد تا روشنایی را بین آنها به طور مساوی تقسیم کند. 

✅ چشم‌ها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید. اگر چشم چهار گوش یا گرد بود، میل در آن به درستی وارد نمی‌شد و دوا به همه جای آن نمی‌رسید و بیماری چشم درمان نمی‌شد. 

✅ خداوند سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن پایین بیاید و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بینی در بالا بود، نه فضولات از آن پایین می‌آمد و نه بوی چیزی را در می‌یافت. 

✅ سبیل و لب را بالای دهان آفرید، تا فضولاتی را که از مغز پایین می‌آید، نگه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از آلودگی پاک کند. 

✅ برای مردان محاسن (ریش) را آفرید تا نیازی به پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از یکدیگر مشخّص شوند.

✅ دندان‌های پیشین را تیز آفرید تا گزیدن آسان گردد و دندان‌های آسیاب را برای خرد کردن غذا پهن آفرید، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان‌های آسیاب را مانند ستونی که در بنا به کار می‌رود، استوار کند. 

✅ دو کف دست را بی‌مو آفرید تا لمس کردن با آنها صورت گیرد. اگر کف دست مو داشت، وقتی انسان به چیزی دست می‌کشید به خوبی آن را حس نمی‌کرد. 

✅ مو و ناخن را بی جان آفرید، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست. اگر جان داشتند، بریدن آنها همراه با درد زیادی بود.

✅ قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باریک قرار داد تا در ریه‌ها در آید و از باد زدن، ریه خنک شود. 

✅ کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود. 

✅ خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پیش روی خود راه رود و به همین علّت حرکات وی میانه است و اگر چنین نبود، در راه رفتن می‌افتاد. 

✅ پا را از سمت زیر و دو سوی آن، میان باریک ساخت، برای آنکه اگر همة پا بر روی زمین قرار می‌گرفت، مانند سنگ آسیاب سنگین می‌شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هیپنوتیزم

تعریف هیپنوتیزم:

ولین تعریف هیپنوتیزم توسط (جیمزبرید)جراح اسکاتلندی ارائه شد.که هیپنوتیزم یا هیپنوز را خواب عصبی neuro-hypnotismکه درمقابل خواب طبیعی بود می دانست.بعدها متوجه شد که تعریفی درست ارائه نکرده و خواست که کلمه خواب راحذف کند ولی ایان مفهوم فراگیرشد.اخرین تعریف علمی هیپنوتیزم عبارت است ازیک حالت ذهنی که در ان توجه شخص ازموضوعات پیرامون کم شده وبر روی موضوع خاصی متمرکز می شود.

2-اصطلاحات اولیه:

1-2تلقین:((suggestionعبارت است ازنظری که پیشنهاد می شود و پذیرش وتصمیم گیری باشنونده است.

2-2القاء:(induction)با استفاده ازامکانات جانبی ومحیطی سوژه را به سمت انتخاب مورد نظرهدایت می کنیم.درواقع با استفاده ازامکانات جانبی(به غیرازخود کلمات)از قبیل تن صدا،زبان بدن،امکانات محیطی(مانندنور،موسیقی،گرما،سرما)استفاده درست ازمذهب،روابط بین فردی،سوژه را مجبور به انتخاب می کنیم.

(posture)یعنی طرز ایستادن یا قرارگرفتن و(gesture)یعنی حرکات بدن،دست وصورت به ارتباط هرچه بهتردرمانگر و بیمارکمک می کند.

3-2نقش بازی کردن:(role playing)درفرایند هیپنوتیزم سوژه را درشرایطی قرارمی دهیم که انگارنقش بازی می کند وهمان حس دراو ایجاد می شود.مثلا:به سوژه تلقین می کنیم که هوا گرم است واوخود را با بادبزن خنک می کند.

هیپنوتیزم خود به خودی(spontaneous hypnotism)به حالتی گفته می شود که تمام مولفه های هیپنوتیزم (اگاهی جانبی کم شده،توجه محدود شده وتمرکز زیاد برموضوع)بدون اگاهی فرد و بدون اینکه قصد هیپنوتیزم شدن را داشته باشد به خودی خود انجام می شود.مثل فیلم نگاه کردن بچه ها،رانندگی یک مسیرتکراری،بردن قاشق به سمت دهان هنگام غذا خوردن،این اعمال سیناپس دهی عصبی شده و بدون تفکرانجام می شود.

5-2عکس العمل هیپنوتیزمی:(hypnotic reaction)وقتی دیالوگ توسط درمانگر گفته می شود،فردعکس العمل نشان می دهد.باید به این عکس العمل ها توجه کرد وبراساس ان دیالوگ را تغییرداد.

6-2خلسه:(trance)تغییرحالت مغزی است که دراین حالت تغییرات زیر اتفاق می افتد:کاهش متابولیسم نیمکره غالب،افزایش متابولیسم نیمکره غیرغالب،کاهش رابطه بین دونیمکره.این تغییرات نیمکره ها با ازمایشpet(positron emission tomography)که تصویربرداری ازمتابولیسم مغزیا بخشی ازبدن است اثبات شده اند.

3-مولفه های هیپنوتیزم:

1-3جذب شدن مثل فیلم جذاب یا نماز2-3انفکاک،منفک شدن یاجداشدن اگاهی ازچیزهای غیرمهم دردور وبر3-3تلقین پذیری یعنی پذیرفتن پیشنهادها.هرچه جذب بیشترباشد،انفکاک بیشترخواهدبود.

-تاریخچه هیپنوتیزم ودرمان:

1-4ژان مارتین شارکو:یک فیزیولوژیست بود که اعتقاد داشت خلسه یک تغییر فیزیولوژیک درمغزاست.که می تواند روی علائم فیزیولوژیک بدن نقش داشته باشد .2-4هیپنوانالیز روانکاوی3-4روانکاوی

1-هفت مورد سوء تعبیر درمورد هیپنوتیزم:

1-1هیپنوتیزم خواب است2-1افراد ضعیف هیپنوتیزم می شوند3-1هیپنوتیزم خطرناک است4-1هیپنوتیزم بیماری ایجاد می کند5-1هیپنوتیزم درمان است6-1ممکن است فردهیپنوتیزم شونده بیدارنشود7-1درهیپنوتیزم اسرارفرد فاش می شود یا برخلاف اعتقاداتش عمل می کند.

2-قضاوت نقادانه:

قضاوت نقادانه عمل ذهن است که درتمام افراد وجود دارد تا هرچیزی را به راحتی نپذیرد.این عمل ذهن درموقع هیپنوزبه درجاتی به حالت تعلیق درمی اید.میزان تعلیق به میزان هیپنوتیزم پذیری سوژه بستگی دارد.هرچه هیپنوتیزم پذیری بیش تر باشد قضاوت نقادانه بیش تربه صورت تعلیق درمی اید.البته هیچگاه متوقف یا صفرنمی شود.واگرمطلبی گفته شود که با اصول واعتقادات فرد منافات داشته باشد مجددا فعال می شود وحتی ممکن است فردازحالت هیپنوزدراید.درواقع بخشی ازروان به نام ناظرپنهان این کارراانجام می دهد.یعنی تمامیت شخصیت انسان و ازاصول ارزشی واعتقادی واسرار وی محافظت می کند.واگرچیزی برخلاف اعتقادات وی باشد مقاومت می کند وممکن است سوژه از خلسه هیپنوتیزم بیرون بیاید.

3-چهارفاز مختلف 

ف)شبه هیپنوتیزم:شل شدن عضلات- کرخت شدن- ضربان قلب وتنفس کم می شود- ممکن است اب چشم راه بیافتد- رنگ پریدگی لب- کاهش استرس.

ب)سطح متوسط:چشم به طرف بالا برمی گردد یعنی سفیدی چشم دیده می شود(eye rolling)- بال بال زدن چشم- دراین فاز بعضی از روان درمانی های هیپنوتیزمی شروع می شود مثل شناخت درمانی.

ج)فاز عمیق:بیمار درصورت القاء دچار توهم حسی می شود.یعنی حسی که وجود ندارد القا می شود.مثلا می گوییم که این دست نیست بلکه خمیر است.وبعد شروع می کنیم به شکافتن وجراحی.فروکردن سوزن- زایمان بدون درد- دندان پزشکی.

د)فازخیلی عمیق:حرکات نمایشی واستفاده های غیردرمانی دراین فاز وجود دارد.ان چه دردنیای هیپنوتیزم بعضی جاها به عنوان ارتباط با ارواح می گویند درواقع چیزی جزمنفک شدن سوژه نیست.سوژه منفک شده دچارتداعی ذهنی می شود ودر ذهن خود با یک روح خاص ارتباط برقرار می کند.هرفازبا فاز قبلی و بعدی خود هم پوشانی دارد.

4-محدوده سنی برای انجام هیپنوتیزم درمانی:

حداقل سن برای انجام هیپنوتیزم شش سال است.برای سنین 6تا10سال از تکنیک های اطفال استفاده می شود.چون اطفال تفکرعینی دارند نه انتزاعی.درسن 10تا18سال افراد هیپنوتیزم پذیری خوبی دارند ازاین سن به بعد میزان هیپنوتیزم پذیری افت می کند.(بخاطر شخصیت های افراد وفیلترهای ذهنی انان).خاصه اگرسوژه ازنظرسنی بالاتراز درمانگرباشد.

هیپنوتیزم پذیری افراد:

الف)هیپنوتیزم پذیری بسیاربالا(high)7%مردم

ب)هیپنوتیزم پذیری متوسط(medium)48%مردم

ج)هیپنوتیزم پذیری بسیار پایین(low)20%مردم

از25%باقی مانده،5%افراد ازنظرروانی نرمال هستند ولی از نظربیولوژیک امکان هیپنوتیزم شدن ندارند.و20%دیگربه دلیل اختلالات روانی امکان هیپنوتیزم پذیری ندارند.چون دراین افراد توجه(attention)مختل است وروان وضعیت نرمال ندارد.همچنین تحقیقات نشان داده که جنسیت تاثیری درهیپنوتیزم پذیری ندارد بلکه شخصیت نقش دارد.

6-ممنوعیت هیپنوتیزم:

-اگردرمانگر فقط هیپنوتیزم کردن بلد باشد و روش درمانی دیگر بلد نباشد.

- بیماران دچارصرع

- بیماران دچار اختلالات دو قطبی

- بیماران دچار اختلالات روان پریشی

- بیماران دچار افسردگی شدید

- کسانی که سابقه استفاده از داروهای روان گردان دارند

- کسانی که دچار وسواس فکری-عملی هستند.چون به هیپنوتیزم وسواس پیدا می کنند وتمرکز برایشان مشکل است.

- بیماران دچاراختلالات مرزی.چون این افراد روی مرز واقعیت وخیال هستند.

- افراد باشخصیت وابسته

- شخصیت پارانوئید

7-تست های هیپنوتیزم پذیری :1-7 تست اشپیگل 2-7 سقوط وضعیتی 3- 7 قفل کردن دست ها درهم4- 7تست گروهی واترلواستنفورد(تجسمی)

8- مراحل انجام هیپنوتیزم:

8 امادگی یا پذیرش( preparation)ارتباط خوب با بیمار(rapport) برقرارکردن.همچنین درمانگربا بیمارباید همدلی(empathy) داشته باشد.یعنی مشکلش را درک کند نه اینکه هم حسی(sympathy) کند.وهمان حس بیماررا داشته باشد وازان مشکل درد بکشد.2-8القاء(induction)3-8 عمیق سازی(deepening)4-8کاردرمانی (trance work)5-8 خروج(termination)

9-انواع دیالوگ:

اریکسون :دیالوگ های شما باید معنای زندگی بیمار را عوض کند.باید بیمار وقتی ازمطب بیرون می رود نگرش جدیدی به زندگی پیدا کند.

الف)دیالوگ استفهامی:معمولا برای کسانی که مقاومت دارند به کار می رود.

 ب)دیالوگ امرانه:مناسب افرادی است که امرپذیرند ومقاومت کمتری دارند.

ج)دیالوگ مخیرانه:برای افرادی که مقاومت دارند به کار می رود.باید شخص را در سیستم خود شریک کنید واگرنه مقاومت می کند.

-پرکاربردترین تکنیک های القاء:1-10pmr2-10کیاسون3 -10طبیعت گرا4-10پروازدست5 -10تثبیت چشم6-10esrt 7-10اگاهی حسی

1-ارتباط درمانگر وبیمار(rapport):

هیپنوز در واقع ارتباط میان درمانگر وبیمار است.این ارتباط به صورت خوداگاه و ناخوداگاه است.

همدلی(empathy):یعنی خود را به جای دیگران قرار دادن.وازدید انها به موضوعات نگاه کردن.یعنی درک کردن دیگران و پذیرفتن ان ها همان گونه که هستند.

هم حسی(sympathy):برای مثال اگر بیمار گریه کرد،درمانگرهم گریه کند.

2-انتقال عاطفی(trans ference):،علائم انتقال عاطفی وانتقال متقابل:

اگر مراجع در فرایند هیپنوتیزم به هیپنوتیزورعلاقه مند شد ونسبت به اوحس عاطفی پیدا کرد انتقال عاطفی پیش امده است.انتقال عاطفی به صورت ناخوداگاه شکل می گیرد.رفتارهای زیر توسط بیمار بیانگر این است که انتقال عاطفی صورت گرفته است:

الف)تماس های خارج از وقت کاری ب)درخواست دیدن زودتر ازوقت داده شده ج)درخواست دیدن خارج ازمطب

اگردرمانگر توجه به انتقال نداشته باشد حتی ممکن است حالت بدترانتقال یعنی انتقال متقابل(counter transference)پیش بیاید.یعنی درمانگردچارانتقال عاطفی شده و به سوژه علاقه مند شود.

-تکنیک های مصاحبه:

1-3بازتابش یا انعکاس:درمانگر به شیوه ای حمایتگرانه ان چه را بیماراضهارکرده برای او تکرار می کند.هدف این است که هردو متوجه شوند که منظوررا درست فهمیده اند.

2-3تسهیل:پزشک با فراهم کردن سرنخ های کلامی وغیرکلامی درحین مصاحبه(مثل جلوکشیدن صندلی، تکان دادن سر، بله گفتن، اهوم گفتن و...) به بیماردرارائه شرح حال و بیان مشکل کمک می کند.

3-3سکوت:فرصتی به بیمار برای اندیشیدن یا گریه کردن داده می شود.(2تا3دقیقه).اگرسوالی کردید و ناراحت شد و زیاد مکث کرد سوال نامربوطی بپرسید.مثلا درمورد فوتبال.

4-3شفاف سازی یا تصریح:درمانگرسعی می کند جزئیات بیشتری بدست اورد.بیمار:احساس افسردگی می کنم.پزشک: کی؟ درحضورکی؟

5-3مواجهه:وقتی استفاده می شود که درمانگرتصورمی کند بیمار می خواهد او را بازی دهد.برای مثال:فردی که خودکشی کرده و فکرمی کند اقدامش جدی نبوده باید چنین گفت:کاری که کردید ممکن بود موجب مرگتون نشه ولی نشون می ده که ناراحتیتون شدیده واحتیاج به کمک دارید تامجددا دست به این اقدام نزنید.

6-3 تعبیر یا تفسیر:یعنی درمانگر در مورد رفتار مراجع اظهار نظر می کند.زمانی باید استفاده شود که اعتماد بیمارجلب شده یعنی نباید درجلسات اول استفاده شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زعمای شیعه از شروع عصر غیبت تا کنون...... :

زعمای شیعه از شروع عصر غیبت تا کنون...... :

بسم الله الرحمن الرحیم 

پس از وفات چهارمین نائب خاص امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) زعمای شیعه در طول غیبت کبری، ولایت جامعه ی شیعه را یکی پس از دیگری به عنوان نواب عام به نیابت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دست گرفتند و جامعه ی شیعه هرگز بدون زعیم و رهبر نبوده است. نام زعمای شیعه از ابتدای غیبت کبری تا به امروز چنین است: (برگرفته از دروس اندیشکده یقین) 

به ترتیب نام زعیم، شهر محل اقامت، مدت زعامت


 1. ابن قولویه - قم - 39 سال


2. شیخ صدوق - ری - 13 سال


 3. شیخ مفید - بغداد - 32 سال


 4. سیدمرتضی(علم الهدی) - بغداد - 23 سال


 5. شیخ طوسی- بغداد و نجف- 24 سال


 6. ابن بُرّاج- طرابلس ( لبنان)- 21 سال


 7. مفید ثانی -نجف -34 سال


 8. طبرسی -مشهد و سبزوار- 23 سال


 9. ضیاء الدین راوندی -کاشان- 12 سال


 10. قطب الدین راوندی- کاشان -13 سال


 11. ابن زَهره -حِلّه -12 سال


 12. ابن ادریس- حِلّه- 13 سال


 13. فخار(شمس الدین موسوی) -حِلّه -13 سال


 14. ابن نما -حِلّه- 15 سال


 15.محقق حلی حِلّه 22 سال


 16. ابن سعید حلی- حِلّه- 14 سال


 17. علامه حلی- حِلّه و قزوین -36 سال


 18. عمیدی -حِلّه- 28 سال


 19. فخر المحققین -حِلّه- 17 سال


 20. شهید اول -حِلّه -15 سال


 21. ابن خازن حائری -حِلّه -؟


 22. ابن شهید اول- حِلّه -؟


 23. فاضل میسوری- حِلّه -16 سال


 24. ابن فَهد حلی -حِلّه- 15 سال


 25. ابن رشد قطیفی -حِلّه- ؟


 26. اسدی حلی -حِلّه- ؟


 27. ابن هلال جزایری- حِلّه -؟


 28. محقق ثانی کَرَکی -حَلَب(سوریه)واصفهان -؟


 29. شهید ثانی -جَبَع شام -26 سال


 30. حارثی- جبل عامل و هرات- 28 سال


31. مقدس اردبیلی -نجف -31 سال 


32. صاحب مدارک -موسوی عاملی -جَبَع شام -16 سال 


 33. ملاعبدالله شوشتری -اصفهان- 12 سال 


 34. شیخ بهایی- اصفهان- 9 سال 


35. میرداماد استر آبادی- اصفهان -9 سال 


36. مجلسی اول- اصفهان -29 سال 


 37. سروی مازندرانی طبرسی -اصفهان- 10 سال 


38. محقق خوانساری- اصفهان -18 سال 


 39. علامه مجلسی -اصفهان- 12 سال 


 40. آقا جمال خوانساری- اصفهان -15 سال 


 41. فاضل هندی -اصفهان -12 سال 


 42. احمد جزایری -نجف -13 سال 


 43. سیدعبد الله جزایری -نجف- 23 سال 


 44. وحیدبهبهانی -نجف -45 سال 


 45. علامه بحرالعلوم -نجف- 4 سال 


46. جعفرکاشف الغطاء(شیخ اکبر) -نجف -20 سال 


 47. موسی کاشف الغطاء- نجف -13 سال 


48. علی کاشف الغطاء -نجف- 13 سال 


49. حجت الاسلام شفتی- اصفهان- 4 سال 


 50. نجفی - صاحب جواهر -نجف -6 سال 


51. شیخ انصاری- نجف -15 سال 


 52. میرزای شیرازی -سامرا -31 سال 


 53. آخوند خراسانی -نجف- 17 سال 


 54. یزدی - صاحب عروه- نجف -8 سال 


 55. میرزای شیرازی دوم -نجف- 1 سال 


 56. شیخ الصوفیه اصفهانی- نجف- 1 سال 


 57. عبدالکریم حائری یزدی قم 16 سال 


 58. ابوالحسن اصفهانی -نجف- 10 سال 


 59. آیت الله بروجردی -نجف و قم -15 سال 


 60. امام خمینی -قم؛ نجف؛تهران -30 سال 


 61. امام خامنه ای- تهران -حفظه الله 

 بزرگترین علما و مراجع شیعه در عصر حاضر معتقد به رهبری و زعامت امام خامنه ای میباشند و هر گونه سر پیچی و عدم اطاعت از اوامر ایشان گناه کبیره و مورد باز خواست شدید الهی خواهد بود چرا که موجب تضعیف اسلام و ضربه به کشورهای اسلامی و جسارت و خشنودی دشمنان دین و کشور خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روانشناسی

درباب پیدایش و منشأ روان شناسی بایدگفت این علم نیزمانند سایر علوم با کنجکاوی آدمی آغاز شده است.اجداد اولیه ما درباره جهان وآنچه آنهارادربرگرفته بود از خودسؤالاتی میکردند; این سؤالات وکنجکاویها و کوششی که برای پاسخ دادن به آنها می شدمنجربه پیدایش علوم طبیعی مانند نجوم; فیزیک;وزیست شناسی گردید .سؤالات دیگر آدمی درباره خود اومخصوصا آندسته از سؤالاتی که درباره تجربه و رفتاراو(مانندخواب دیدن و...) بودمنجربه پیدایش روان شنا سی شد.

انسانها درابتداتصورمی کردند که دردرون آنهاآدمیی دیگر وجود داردکه نامرئی است و به هنگام خوابیدن ومرگ همواره دردرون بدن آدمی زندانی می باشد.درنظرآنان نفس;همین تصور روح مانند یا خیالی بود که از خود آدمی داشتند وتامدتها اینطور تصورات می توانست آنهاراقا نع کند;ولی پس ازمدتی این نوع توصیف ازتجربه ورفتار آدمی وآدمیی که دردرون اوقر ارداشت نه تنها برای پاسخگو یی به سؤالات کافی نبود بلکه مشکلات تازه دیگری نیزبرای آ نها پیش آورد.

افلاطون علاقه بسیاری به فهم این مطلب که چگونه نفس آدمی (یاصورت های ذهنی)رفتاراورانظارت میکند; وبانظردیگران که میگفتنددر درون انسان آدمیی دیگروجود داردموافق بود.ارسطومطلب تازه تری راپیش کشیدوادعاکر دکه نفس ;جزکنش فرآیندهای بدنی نیست.اوگفت برای فهم رفتارباید کنش های بدنی اورا که منجربه آن رفتار شده است مطالعه کرد.ارسطو فکر میکرد که اشیاء خارجی عضوهای حسی راتحریک میکنندوبعد اثرچنین تحریکاتی به قلب می رودودرآنجا اثری ازخودبجا میگذاردواین تأثیرات خود منشأومنبع صورتهای ذهنی است.تصوراتی که به این ترتیب ایجاد میشوندمیتوانند بایکدیگرترکیب شوند.این تر کیبات منشأتجربه آگاه هستند وباعث کنترل رفتار آدمی می شوند.

این قدم مهمی درعلمی کردن روان شناسی بودچون آدم نا مرئی قبلی یاصورتهای ذهنی قابل مشاهده نبودولی آنچه را که اعضاء واندامها انجام مید ادندقابل بررسی ومطالعه ودیدن بود.ونتیجه مهم این. مطلب این بودکه رفتارآدمی تحت تأثیرمغزانسان است نه قلب او.__دکارت درقرن 16 نظریه تازه ای بیان کرد.تصور دکارت درباره بدن آدمی این بودکه بدن مانند ماشین پیچیده ای است که بوسیله نو ر;صوت ومحرکهای دیگرتحرک میشود وبرای توصیف این ماشین پیچیده احتیاجی به کمک گرفتن از موجودنامرئی درونی نیست.این دوراز واقعیت بودولی سهم بزرگی درپیشرفت روانشناسی داشت.

سه نفراز دانشمندان اخیردر علمی شدن روانشناسی نقش داشتند: 1.وبر_فیزیولوژیست معروف که معتقدبودمیتوان بعضی از جنبه های تجربی_حسی را اندازه گیری کردوبصورت کمی نشان دادوسعی درپیداکردن این اعدادوارقام نمود. 2.فخنر_که میگفت:هرگاه محرک به نسبت تصاعدهند سی افزایش پیدا کند; افزایش احساس فقط به نسبت تصاعد عددی خواهد گرفت. 3.ویلهلم وونت_که اولین آزمایشگاه روانشناسی راتأسیس کردوپدرروانشناسی علمی شد.همچنین دیگرانی ما نند(هرمن ابینگهاوس آلمانی) که درموردیادگیری به آزمایشا ت هجاهای بی معنی پرداخت __وسرفرانسیس گالتن انگلیسی__که به اندازه گیری تفاوتهای فردی ازلحاظ بدنی و کشش های روانی مثل حساسیت وتصورات اقدام کردومی خواست اساس ارثی چنین تفاوتهایی را بیابدنیزدر علمی شدن روانشناسی نقش داشتند.تا اینجا مختصری از پیشینه روانشناسی محضر شما بزرگواران تقدیم گردید.

موضوع علم روانشناسی: می خواهد رفتارهای انسانی وعلل بوجودآورنده آنهارا بشناسد.در واقع ردانشناسی به دنبال این است که بابررسی یک رفتاروتعیین علل محیطی ودرونی آن به قانونمندی آن رفتاردسترسی پیداکند.به عبارت ساده ترروان شناس از خود می پرسد;کدام عوامل محیطی موجب بروز رفتارالف میشودواین عوامل برروی کدام سازمان روانی میتواند اثرکندتارفتارموردنظربروزکند؟؟به این ترتیب روان شناس برای شناخت یک رفتاراز یک سو ناگزیرازمحیط واز سوی دیگرنیازمندشناخت عالم درونی یاذهنی انسان است. پس وقتی روان شناسی را به عنوان علم مطالعه رفتارتعر یف میکنیم;مقصود بررسی رابطه سه جانبه محیط_رفتار_وذهن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تفکرتوحیدی=زندگی متعالی

بسم الله الرحمن الرحیم

برای ورودبه بحث نیازمندبمقدمه ای هستیم که اختصاراعرض میکنم 

آنچه انسان رامتمایزازدیگرموجودات میکندقوه تفکرایست که خدابه اوداده است سوال:این موهبت الهی درچه مرتبه ای ازمراتب خلقت به انسان عنایت میشود؟؟

برای جواب بایدسیری کوتاه درمراتب خلقت انسان داشته باشیم 

اولین مرتبه خلقت انسان بامنی است که ایندمرتبه ازخلقت رامرتبه ی جمادی گویندومتناسب باآن منی دارای روح باصطلاح جمادی میباشدکه دراین مرتبه دراوشعورقرارداده شده که توسط قوهذی شعوردویقین دارد۱_یقین بنقص خودش۲_یقینذبکمال خدا 

الم تران الله یسبح له من فی السموات والارض والطیرصافات کل قدعلم صلاته وتسبیحه والله علیم بمایفعلون نور۴۱

وله اسلم من فی السموات والارض طوعاوکرهاوالیه یرجعون عمران۸۳

دومین مرتبه ازمراتب خلقت نطفه است که ازامشاج منی زن ومردنطفه ایجادمیشودومنی سالم دارای۱۲۰تا۶۰۰میلیون اسپرم درهرنوبت انزال است.

فلینظرالانسان مم خلق خلق من ماءدافق یخرج من بین الصلب والترایب طارق۵

نطفه ترکیبی ازمنی زن ومرداست منی زن الکتریسیته مثبت ومرردمنفی داردلذابسوی هم کشیده میشوندوقتی اسپرم واردتخمک شده بارالکتریکی آنرامنفی میکندبهمین دلیل اسپرمهای بی شماردیگرکه دراطراف آن وجوددارندازآن رانده میشوند

این مرتبه ازخلقت متناسب باخودش دارای روح باصطلاح نباتی است که دراین مرحله بالاترازشعوردرک داردتاتوسط درک۳چیزدارد۱_رشدکه طولی وعرضی است۲_خاصیت۳_تبدیل باحسن شدن

اتفاقاتی که دراین مرتبه صورت میگیرد:علقه(خون بسته که دیه اش ۴۰مثقال طلا) مضغه(پاره گوشت دیه اش۶۰مثقال) عظام(استخوان دیه ۸۰مثقال) 

آیات:مومنون۱۲تا۱۴

والسلام علیکم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تجرد نفس

بسم الله الرحمن الرحیم 

بحثی که قرار بود خدمت شما سروران عزیز باشم درباره تجرد نفس بود در ابتدا این سوال مطرح می شود چرا ما باید حقیقت نفس پی ببریم پی بردن به حقیقت نفس چه فایده ای دارد ؟

پی بردن به حقیقت نفس و درک ناشناخته‌های آن، همواره از دغدغه‌های فیلسوفان مسلمان بوده است. از میان صفات نفس ویژگی تجرد یکی از مهمترین آنهاست چرا که اگر وجود نفس به عنوان یک جوهر مجرد که بعد از زوال بدن باقی است ثابت نشود، بحث از معاد بی‌معنا خواهد بود.

اولین فیلسوفی که برای نفس تعریفی دقیق ارایه کرد ارسطو بود در این مبحث می خواهم تعاریف حکما درباره نفس را مورد بررسی قرار دهیم:

تعریف ارسطو درباره نفس 

 ارسطو در کتاب «درباره نفس» نفس را به «کمال اول برای جسم طبیعی که دارای حیات بالقوه است، یعنی برای جسم آلی» تعریف ‌کرده است (ارسطو، 1378، ص 78).

نفس کمال اول است یعنی کمالی است که اقدم بر کمالات دیگر برای جسم طبیعی آلی حاصل می‌شود. توضیح این نکته لازم است که حیات و زنده بودن از نظر ارسطو صفت ذاتی بدن است. لذا با تعبیر بالقوه به آن اشاره نموده تا گمان نشود که حیات صفتی خارج از جسم است، بلکه صفتی است که به صورت استعداد در آن موجود می‌باشد. به بیان دیگر، نفس جامه حیات را بر بدن نمی‌پوشاند و این حیات است که از حالت بالقوه به بالفعل می‌رسد یعنی از حالت کمون بیرون آمده و به حالت ظهور می‌رسد.

دیدگاه ابن سینا درباره نفس 

دیدگاه ابن‌سینا ـ وی به پیروی از ارسطو نفس را کمال اول برای جسم طبیعی آلی تعریف کرده، سپس در توضیح مؤلفه‌های آن می‌گوید «کمال بر دو نوع است کمال اول و کمال ثانی. کمال اول آن است که نوع با آن بالفعل می‌شود؛ مانند شکل برای شمشیر. اما کمال ثانی وجودش تابع کمال اول و افعال و انفعالات آن است؛ مانند بریدن برای شمشیر و تمییز و احساس و حرکت برای انسان. نفس کمال اول است برای جسم و این جسم به معنای جنسی است نه به معنای مادی و هر گونه جسمی را شامل نمی‌شود، زیرا نفس کمال اول برای جسم صناعی چون تخت و صندلی نیست، بلکه کمال جسم طبیعی است و نه برای هر جسم طبیعی. مثلاً نفس، کمال برای آتش و زمین و هوا نیست، بلکه نفس کمال آن گونه جسم طبیعی است که کمالات ثانویه به وسیله آلات از آنها صادر می‌شود، پس نفس، کمال اول برای جسم طبیعی آلی است (ابن‌سینا، 1395ه‍، ص 10).

همان طور که مشاهده می‌کنید ارسطو و ابن‌سینا هر دو نفس را کمال اول برای جسم طبیعی تعریف نموده‌اند. اما ارسطو کمال و صورت را مرادف هم دانسته که در این صورت لازم می‌آید با از بین رفتن ماده (بدن)، صورت (نفس) هم نابود شود و این مطلب با بقای نفس منافات دارد.

ابن‌سینا به این مسأله توجه داشته و برای رفع این اشکال، توضیح می‌دهد که معنای کمال، اعم از صورت است و بین کمال و صورت رابطه، عام و خاص مطلق برقرار است؛ چرا که هر صورتی کمال است ولی هر کمالی صورت نیست (همو‍، ص 7). بنابراین، آن کمالی که مفارق الذات است و در ماده منطبع نیست صورت برای ماده نمی‌باشد؛ مانند ناخدا برای کشتی و پادشاه برای کشور. لذا تعریف ابن‌سینا بر نفوس مفارق از ماده هم منطبق است.

با توجه به آنچه گفته شد، نفس در دیدگاه ابن‌سینا از ابتدای امر مجرد است. اما در این صورت رابطه نفس مجرد با بدن مادی چگونه قابل تصور است؟ همچنین اگر ذات نفس را جوهر مجردی بدانیم که تعلق به جسم (بدن) در ذات آن نهفته نیست، چگونه از ترکیب یک جوهر مجرد و یک جوهر مادی، یک نوع مادی حاصل می‌شود؟

خلاصه آنکه درست است که ظاهر تعریف بوعلی از نفس با تعریف ارسطو در این باب مطابقت دارد، اما تفسیری که بوعلی از نفس ارائه می‌دهد تا حد زیادی به نظر افلاطون‌ـ مبنی بر ثنویت جسم و روح ـ نزدیک است.

بهترین شاهد این مدعا قصیده عینیه ابن‌سینا است که در آن نفس انسانی به کبوتر بلند پروازی تشبیه شده که از جایگاه رفیع خود به این زمین خاکی هبوط کرده و در دام تن گرفتار آمده است1 (همو‍، ص 85).

دیدگاه شیخ اشراق 

ـ نفس ناطقه در حکمت اشراق از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. طبقه‌بندی خاص شیخ اشراق از موجودات و مراتب هستی موجب شده تا مسأله نفس نزد او با آراء حکمای مشاء در این باب تفاوت اساسی داشته باشد. لذا تعریف نفس به کمال اول برای جسم طبیعی که منتخب مشائیان است در آثار شیخ اشراق به چشم نمی‌خورد.

وی در مقاله اول از بخش دوم «حکمة‌الاشراق»، مراتب مختلف هستی را طبقه‌بندی نموده و بر اساس آن، اشیائی که نور و ضوء هستند به دو قسم نور عارض و نور مجرد تقسیم می‌شوند. انوار مجرد به ترتیب شرافت عبارتند از: نور الانوار، انوار قاهره اعلون (طولی)، انوار قاهره عرضی (ارباب انواع) و انوار مدبّره. مرتبه انوار مدبره که خود از انوار قاهره صادر می‌شوند، همان نفوس ناطقه هستند که تدبیر جسم را بر عهده دارند (سهروردی، 1380، ج 2، ص 107). سهروردی در بعضی موارد این مرتبه را انوار اسپهبدیه نامیده و از حقیقت نفس ناطقه تحت عنوان «نور اسفهبد» یا «اسفهبد ناسوت» سخن گفته است1، چرا که اسفهبد به معنی «فرمانده سپاه» بوده و نفس ناطقه همانند فرمانده سپاه وظیفه تدبیر و تصرف در بدن را بر عهده دارد.

بنابراین، نزد شیخ اشراق حد نفس ناطقه آن است که «نفس جوهری است نه جسم و نه در جسم، بلکه جسم را تدبیر می‌کند و معقولات را ادراک می‌نماید» (همو، 1348، ص 21). وی در جای دیگر، نفس را جوهری زنده تعریف می‌کند که قائم به ذات خویش و بری از محل و ماده است (همو، ص 140). روشن است که شیخ اشراق، تعریف منطقی از نفس ارائه نکرده، بلکه صرفاً مشخصه‌ای از آن را ذکر نموده است.

دیدگاه ملاصدرا ـ صدرالمتألهین همانند ابن‌سینا نفس را کمال اول برای جسم طبیعی آلی تعریف می‌کند2 چرا که نوعیت انواعی که دارای نفس‌اند (یعنی نبات، حیوان و انسان) به نفس آنهاست؛ به گونه‌ای که بدون نفس نباتی نوع گیاه قوام نمی‌یابد و بدون نفس حیوانی نوع حیوان حاصل نمی‌شود و بدون نفس ناطقه انسانی، وجود نخواهد داشت. اما ممکن است گفته شود نفس نسبت به جسم، کمال اول نیست؛ این صورت جسمیه است که کمال اوّل جسم را تشکیل می‌دهد. پس درست نیست که نفس را به «کمال اول جسم» تعریف کنیم. ملاصدرا در پاسخ می‌گوید نفس برای جسم لابشرط، کمال اول است نه برای جسم بشرط‌لا. جسم لابشرط همان طبیعت جنسی جسم است، حال آنکه جسم بشرط‌لا امری متحصل است که در قوام خود نیاز به فصل دیگری ندارد. همان طور که در مباحث ماهیت گذشت، جنس و فصل مفاهیمی «لا‌بشرط» هستند و ماده و صورت مفاهیمی «بشرط‌لا». لذا می‌توان جنس را بر نوع حمل کرد ولی ماده قابل حمل نیست. در بحث ما نیز اگر مقصود از جسم، جسم بشرط‌لا یا ماده باشد، اشکال مذکور وارد خواهد بود، زیرا جسم بشرط‌لا نه انسان است نه حیوان و نه نبات. واضح است که در این صورت نفس نمی‌تواند کمال اول آن باشد. اما اگر منظور از جسم اعتبار لابشرطی آن باشد، چنین طبیعتی در ضمن انسان و حیوان و نبات موجود است و نفس (ناطقه یا حیوانی یا نباتی) کمال اول آن خواهد بود (صدرالدین شیرازی، 1379ه‍، ج 8، ص 15).

اما، برای تکمیل تعریف مذکور باید قید «آلی» را به تعریف اضافه کنیم. پس نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی است. به عبارت دیگر، جسم مزبور باید به گونه‌ای باشد که کمالات ثانی به وسیله آلات از او صادر شوند. با افزودن قید «آلی» اجسامی که کمالات ثانی بی‌واسطه از آنها حاصل می‌شوند (مانند آتش و زمین) از تعریف خارج می‌گردند (همو، ص 16).

توجه به این نکته ضروری است که مقصود از آلت در تعریف نفس اعضای جسمانی نیست، بلکه مراد قوایی نظیر غاذیه، نامیه و مولده در نفس نباتی و قوایی هم چون حس و خیال در نفس حیوانی است. با این وصف، این تعریف بر نفس فلکی هم منطبق است، چرا که نفس فلکی نیز دارای قوای متعددی مانند ادراک، احساس و تحریک می‌باشد.

اینجا دیدگاههای حکما درباره نفس را مورد بررسی قرار دادیم

در بین این دیدگاهها به تفاوت اساسی بین نظر ملا صدرا و بقیه حکما می رسیم

نکته بسیار مهمی که ملاصدرا را از فلاسفه پیش از خود متمایز می‌کند، آن است که تعریف نفس در نظر دیگر فلاسفه به ذات نفس مربوط نیست، بلکه به نفسیت نفس مربوط است. در حالی که از نظر ملاصدرا تفاوتی میان ذات نفس و نفسیت نفس وجود ندارد.

جمهور فلاسفه می‌گویند «وقتی ما نفس را به کمال تعریف می‌کنیم در واقع نفس را «من حیث هی» تعریف نکرده‌ایم، بلکه آن را از حیث تعلقش به بدن تعریف کرده‌ایم. چنان که وقتی در تعریف بنّا، بنا به کار می‌رود از حیث انسان بودن آن نیست. توضیح آنکه در مورد نفس، ما جوهری جسمانی(بدن) در یک سو و جوهری مجرد در سوی دیگر و اضافه‌ای میان آن دو داریم. بنابراین، اضافه ذات نفس(جوهر مجرد) به بدن، ذاتی آن نیست، بلکه امری است عرضی که بر آن عارض می‌شود» (ابن‌سینا، 1395ه‍، ص 9؛ صدرالدین شیرازی، 1379ه‍، ج 8، ص 17).

حاصل مبنای حکما این است که نفس دارای یک ذات جوهری و وجود لنفسه است که از آن در الهیات بحث می‌شود و دارای یک ماهیت عرضی است که داخل در مقوله اضافه بوده، وجود لغیره دارد و بحث از آن در زمره علوم طبیعی خواهد بود. صدرالمتألهین انتقاد خود را تحت عنوان «حکمة مشرقیة» چنین بیان می‌کند:

«بنّا بودن بنا و پدر بودن پدر با نفس بودن نفس متفاوت است. در آن جا دو ماهیت و دو وجود است. یک ماهیت جوهری که به ذات بنّا و پدر (یعنی انسان) مربوط است و ماهیت دیگر که عرض است؛ یعنی بنّا بودن و پدر بودن. وقتی بنا و پدر را تعریف می‌کنیم به ذات نظر نداریم، بلکه به مفاهیم عرضی توجه کرده‌ایم حال آنکه نفس بودن این چنین نیست. نفس دو ماهیت و دو وجود ندارد، بلکه یک وجود و یک ماهیت است و نفس بودن عین ذات نفس است و حقیقت نفس چیزی جدا از سرپرستی و تدبیر نیست» (صدرالدین شیرازی، 1379ه‍، ج 8، ص 11).

با این وصف، اشکال مهم رابطه نفس و بدن که بر نظر ابن‌سینا در باب نفس وارد است، مرتفع می‌شود. زیرا با این بیان نفس ذاتاً متعلق به ماده و متحد با آن است. اما اشکال دیگری که پیش می‌آید آنکه اگر نفس مادی و متعلق به بدن است، باید با زوال بدن از بین برود و با زوال بدن بحث از معاد بی‌معنا خواهد بوداین تعریفی بود که حکما از نفس ارایه کردند که تفاوت دیدگاه ملاصدرا با بقیه حکما را بیان کردیم.

تجرد یعنی چه ؟

مجرد در لغت به معنی خالی می‌باشد و به طور کلی حکما به امری مجرد می‌گویند که روحانی محض بوده و مخلوط با ماده نباشد. به طور مثال، نفوس و عقول مجردند که البته عقول مجرد محض‌اند ولی نفوس ذاتاً و وجوداً مجردند و لکن در فعل، متعلق به ماده‌اند (سجادی، 1361، ص 528).

ارسطو درباره تجرد نفس می فرماید:

نفس صورت بدن است و چون صورت در عین ملازمت با مادّه، مفهومی مقابل با آن و مستقل از آن دارد، نفس نسبت به بدن اصیل و مستقل است. اگر تجرد را به این معنی بدانیم، می توان گفت نزد ارسطو نفس مجرد از مادّه است؛ اما اگر تجرد نفس به معنای مستقل و متشخص بودن آن نسبت به بدن باشد، بنا به تعریف ارسطو، نفس مجرد نیست، زیرا صورت در عین این‌که غیر از مادّه است، جز در مادّه نمی‌تواند باشد. در ترجمه فارسی رساله نفس ارسطو براهینی در باره اثبات جسمانی نبودن نفس موجود است، اما با توجه به این‌که این ترجمه برمبنای ترجمه عربی رساله نفس ارسطوست و ترجمه عربی ــ که منسوب به اسحاق بن حنین است ــ با اصل رساله ارسطو مطابقت نمی‌کند، صحت انتساب آن براهین به ارسطو بعید می‌نماید.

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جهت بابی قبله

جهت بابی قبله

برای جهت یابی و به تبع ان قبله یابی ،‌بحث به دو‌قسمت تقسیم می شود:

جهت یابی در روز

جهت یابی در شب

برای جهت یابی در روز راه های زیادی وجود دارد که چند موردش را عرض میکنم

1- به وسیله ساعت مچی و خورشید: 

 در هنگام روز ساعت را به طور افقی بگیرید و عقربه ساعت شمار را به طرف خورشید اشاره دهید . نیمساز زاویه بین عقربه ساعت شمار و علامت ساعت 12 جنوب را نشان می دهد (در نیم کره شمالی زمین ).

2- به وسیله سایه چوب: 

یک میله چوبی یا فلزی را به طور عمودی در زمین قرار می دهیم . نوک سایه میله چوبی را علامت می گذاریم، پس از مدتی نوک سایه میله چوبی را که تغییر کرده است علامت گذاری می کنیم . سپس به وسیله خطی این 2 نقطه را به هم وصل می کنیم ، اگر خطی بر این خط عمود کنیم جهت شمال و جنوب را برای ما مشخص می کند .

دو‌مورد از جهت یابی در شب را نیز عرض میکنم

- به وسیله ستاره قطبی : 

چرخش زمین موجب می شود که ما تصور کنیم ستارگان جای خود را در آسمان تغییر می دهند . تنها یک ستاره وجود دارد که جای آن در آسمان ثابت می باشد ،پس چنانچه بتوانیم این ستاره ثابت را در آسمان پیدا کنیم و رو به آن بایستیم درست به سمت شمال ایستاده ایم .

 در هنگام شب که هوا صاف است از یک مجموعه 7 ستاره ای به نام دب اکبر ( خرس بزرگ ) استفاده می کنیم . شکل این 7 ستاره به صورت یک ملاقه است که هر گاه فاصله 2 ستاره سر آن را 5 برابر امتداد دهیم به ستاره قطبی می رسیم که خود ابتدای 7 ستاره دب اصغر (خرس کوچک) است .

2- به وسیله هلال ماه : 

همیشه هلال ماه در نیمه اول ماه (برجستگی آن ) به سمت غرب و در نیمه دوم ماه به سمت شرق است .

دو‌ روش جهت یابی در شب را عرض کردیم و‌ دو ‌روش جهت یابی در روز

روش های جهت یابی بسیارند برای مثال:

تنه درختان

برگ درختان

خزه ها

باد

ماسه و برف

نسیم

رودخانه

حیوانات

حشرات

لانه های حشرات و‌حیوانات


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰