عبد

۹ مطلب با موضوع «شبهات اعتقادی» ثبت شده است

چطور پیامبر(ص) با همسر سابق فرزند خوانده خود ازدواج کرد؟

 چطور پیامبر(ص) با همسر سابق فرزند خوانده خود ازدواج کرد؟

زید بن حارثه، برده بود و پیامبر اسلام او را آزاد کرد. وقتی که آن حضرت مبعوث شد، زید را به اسلام دعوت کرد و او هم پذیرفت. پس از آن که زید مسلمان شد، پدرش نزد ابوطالب آمد و گفت: ای ابوطالب به برادرزاده ات بگو: یا زید را بفروشد و یا این که آزاد کند. ابوطالب این درخواست را به پیامبر رساند. پیامبر اسلام فرمود: زید آزاد است، هر کجا می خواهد برود. زید بن حارثه به همراه پدرش نرفت و ماندن در خدمت پیامبر را ترجیح داد. پدر زید از این که او پیامبر را انتخاب کرد، ناراحت شد و به مردم گفت: ای مردم! گواه باشید که از این لحظه به بعد، زید پسر من نیست. رسول خدا وقتی این عمل را از پدر زید دید فرمود: ای مردم! بدانید که زید پسر من است و از آن به بعد زید را زید بن محمد می گفتند . پیامبر او را دوست می داشت و جزو اهل بیت پیامبر به شمار می رفت

پس زید را اگر فرزند خوانده پیامبر گفته اند دلیلش این بوده است

در آن زمان رسم این بود که اشراف زاده ها و صاحبان مقام، با افرادی که «برده» و یا «آزاد شده» بودند ازدواج نمی کردند. زینب، دختر عمه پیامبر اسلام(ص) و نوه عبدالمطلب بود. اینگونه دخترها اشراف زاده به حساب می آمدند و زید بن حارثه برده آزاد شده و پسر خوانده بود. آداب و رسوم آن زمان اجازه نمی داد که اینگونه جوانان با هم ازدواج کنند. مأموریت اصلی پیامبر هدایت مردم به راه خدا و شکستن سنت ها و آداب جاهلی آن زمان بود. پیامبر اسلام شخصا به منزل دختر عمه اش رفت و از او برای زید خواستگاری کرد ، وقتی که پیامبر مسأله خواستگاری را مطرح کرد، در آغاز زینب و برادرش چنین تصور کردند که پیامبر برای خودش می خواهد و هر دو هم راضی شدند ؛ ولی وقتی که فهمیدند برای زید بن حارثه خواستگاری می کند قبول نکردند و زینب گفت: من از او برترم

در این باره آیه آمد و اعلام کرد که هیچ زن و مرد مؤمنی حق ندارد در برابر درخواست پیامبر از خود استقلال نشان بدهد 

پس از نزول این آیه زینب و برادرش عبدالله رضایت دادند و زینب همسر زید شد و به این ترتیب، یکی از سنت های جاهلی و باطل مردم آن زمان، با این ازدواج باطل شد و مردم فهمیدند که از نظر اسلامی هیچگونه عیبی نیست در این که یک اشراف زاده با یک برده آزاد شده ازدواج کند. این ازدواج دوام نیاورد و به طلاق منجر شد. پیامبر اسلام بارها زید را از طلاق دادن نهی کرد ولی این دو نتوانستند با هم زندگی کنند و از هم جدا شدند. این جدایی برای دختر عمه پیامبر بسیار سنگین بود چون طلاق دهنده او به ظاهر یک برده آزاد شده است نه یک انسان شریف گرچه از نظر معنوی زید دارای مقامات بلندی بود ولی به صورت ظاهر یک برده آزاد شده است. در قرآن آمده است که پیامبر به زید فرمود: «امسک علیک زوجک و اتق الله؛ همسر خود را نگهدار و از خدا بترس»

در زمان پیامبر اسلام ، یکی از این رسم ها ی بجای مانده جاهلی این بود که هیچ کس حق نداشت با زن پسر خوانده اش ازدواج کند. آنان زن پسر خوانده را مانند زن پسر واقعی می دانستند. حال پیامبر اسلام(ص) باید این رسم را نیز لغو می کرد. او از سوی خدا مأمور شد که زینب، دختر عمه اش خویش و همسر طلاق گرفته پسر خوانده اش را به همسری بگیرد تا آن رسم باطل از بین برود. پیامبر هم به دستور خدا زینب را برای خود به همسری گرفت و به این ترتیب آن رسم هم باطل و لغو شد. قرآن می گوید: «فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا : وقتی که زید بهره خود از همسرش را برد و طلاق داد ما او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان درباره همسران طلاق داده شده پسر خوانده هایشان در سختی نباشند .این آیه نشان می دهد که ازدواج پیامبر با زینب به دستور خدا بوده است تا آن رسم باطل جاهلی از بین برود و بفهمند که انسان می تواند با همسر طلاق گرفته پسر خوانده اش ازدواج کند و همسر پسر خوانده؛ مانند پسر واقعی نیست. پیامبر اسلام(ص) با این ازدواج علاوه بر این که آن سنت باطل عرب را از بین برد، مشکل زینب را هم حل کرد چون زینب افتخار می کرد که به همسری پیامبردر آمده است؛ در حالی که دیگران رغبتی با ازدواج با او نشان نمی دادند و می گفتند که او زن یک برده آزاد شده است و ازدواج انسان های شریف با اینگونه طلاق داده شده ها، رسم نبود!

از سوی دشمنان اسلام درباره ازدواج پیامبر با زینب مطالب افسانه ای زیادی مطرح شده است و هدف آنان کوبیدن شخصیت پیامبر اسلام است و اگر کسی پیامبر اسلام را بشناسد به باطل بودن آن مطالب پی می برد. برخی نوشته اند که پیامبر برای پرسش از احوال زید به خانه او آمد. همین که در را باز کرد چشمش به زینب افتاد. پیامبر با دیدن جمال زینب گفت: «سبحان الله خالق النور تبارک الله احسن الخالقین» این جمله را دلیلی بر علاقه قلبی پیامبر به زینب دانسته اند ولی این روایت، افسانه و ساختگی است و شواهدی، افسانه بودن آن را نشان می دهد. اولا، زینب دختر عمه پیامبر بود و در محیط خانوادگی، با پیامبر بزرگ شده بود. چنین نبود که پیامبر زینب را ندیده باشد و برای اولین بار در خانه زید دیده باشد. پیامبر اسلام(ص) خودش زینب را برای زید خواستگاری کرده بود. نه جمال زینب از پیامبر مخفی بود و نه مشکلی برای ازدواج پیامبر با زینب وجود داشت. اصلا زینب نمی خواست با زید ازدواج کند و خیلی هم علاقه داشت که همسر پیامبر شود و حتی آن لحظات اول که برای زید خواستگاری می شد، زینب فکر کرد پیامبر برای خودش خواستگاری می کند و خیلی هم خوشحال شد ولی بعد فهمید که برای زید خواستگاری می کنند و اول قبول نکرد ولی با آمدن آیه قرآن پذیرفت. پس این نادرست است که گفته شود پیامبر از جمال و کمال زینب بی خبر بود. ثانیا، وقتی که زید برای طلاق زینب نزد پیامبر آمد و مشورت خواست، پیامبر او را از طلاق منع کرد. این نشان می دهد که آن داستان ساختگی است وگرنه نهی نمی کرد. ثالثا، قرآن به صراحت هدف این ازدواج را کوبیدن سنت جاهلی معرفی می کند نه دلباختگی پیامبر به زینب

برای آگاهی بیشتر درباره ازدواج های پیامبر (ص): 

1. همسران رسول خدا، عقیقی بخشایشی ازدواج النبی، دکتر موسی شاهین 

2. زنان پیامبر، عماد زاده

3. نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام، مؤسسه در راه حق 

4. نساء النبی و اولاده، محمد جواد السعیدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شبهه: بتی به نام الله

شبهه : الله نام یکی از بت ها در زمان پیش از اسلام بوده است و بسیاری از افراد به نام عبد الله شناخته می شدند

بت الله در ساختمان کعبه نگهداری میشده و پس از امدن پیامبر ، این بت الله مورد توجه بیشتری نسبت به دیگر بت ها قرار گرفته است

کلمه الله اکبر نیز یعنی بت الله از دیگر بت ها بزرگتر است?در فضای مجازی و بعضی سایتهای مخالف دین چنین شبهه ای مطرح شده و بسیاری از افراد ضد دین اینرا میگویند که :

چرا بسیاری از تاریخ شناسان از وجود بتی به نام "الله" در پیش از اسلام صحبت می کنند ؟

می دانید که پیش از تسخیر مکه به دست مسلمانان ، خانه کعبه یک بت خانه بود. و قبیله قریش(قبیله پیامبر اسلام) به طور سنتی پرده دار و خادم خانه کعبه(بت خانه کعبه) بودند.

در کعبه هر قبیله عرب بتی مخصوص به خود داشت.

بت خاندان قریش هم " الله " نام داشت.

سالها پیش از تولد پیامبر اسلام ، عبد المطلب پدربزرگ محمد ، نام فرزندش را عبدالله به معنی بنده الله گذاشت. این درحالیست که اصلا در آن زمان دین اسلامی وجود نداشت.

حتی در خود کتاب قرآن به باور بت پرستان به بت الله اشاره شده است.

---------------------------------------------------

سوره عنکبوت آیات 61 تا 63 :

و اگر از این بت پرستان بپرسى چه کسى آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام ساخته است، قطعاً خواهند گفت: الله چنین کرده است. پس چگونه اینان از پرستش خدای یگانه باز داشته مى شوند ؟ و برایش شریکی می گیرند؟

و اگر از این بت پرستان بپرسى چه کسى از آسمان باران فرو فرستاد و به وسیله آن، زمین را پس از آن که خشک و مرده بود با رویش گیاهان زنده کرد ؟ قطعاً خواهند گفت: الله چنین کرده است....

ر سوره مومنون آیات 86 تا 92 هم به این موضوع اشاره شده.

نظر شما چیست ؟ چرا پیامبر اسلام نام بت اجدادش را برای خدای دینش انتخاب کرد ؟!

جواب چیست ؟ لطفا مستدل و منطقی جواب بدهید تا بتوانیم جواب شبهه افکنان را بدهیم و ایمان و اعتقاد خودمان بیشتر شود.

************************************************************

پاسخ: 

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

در میان بت های موجود در شبه جزیره عربستان، بتی به نام «الله» وجود نداشت. تاکنون در مطالعات تاریخی به بتی به نام «الله» برخورد نکرده ایم. برای مطالعه درباره بتهای شبه جزیره می توانید به کتاب «اسلام و عقائد و آراء بشری» نوشته یحیی نوری، ص 248 به بعد مراجعه کنید. در این کتاب درباره بتهای عربستان بررسی مفصلی دارد.(1)

اما ریشه این شبهه این است که نام "الله" در بین عرب وجود داشته است و به عنوان نمونه پدر پیامبر خدا (ص) عبدالله بوده است.

دیدن این مسائل و نظیر آن سبب شده که عده ای به جای بررسی تاریخ، در ذهن خود مسائلی را بسازند و بعد به جای تاریخ بیان کنند در حالی که هیچ مستند تاریخی ای برای آن ندارند. و فهم چرایی رواج اسم "الله" در بین اعراب علیرغم بت پرست بودن آن ها، با فهم معنای بت پرستی روشن می شود.

بت پرستان انسان هایی نبودند که بت را خالق خود بدانند. بلکه آنها به مخلوق خدا بودن خود اعتراف می کردند:

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛و هر گاه از آنان سؤال کنى: «چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً مى ‏گویند: «اللَّه»، بگو: «الحمد للَّه (که خود شما معترفید)!» ولى بیشتر آنان نمى ‏دانند!»(2)

و بت را از این جهت تقدیس می کردند که آن ها را شفیع در نزد "الله" می دانستند:

«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُون؛ اینها را نمى‏ پرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى ‏کند.»(3)

در واقع بت پرستان مشرک بودند. و مشرک به کسی می گویند که در کنار خدا، دیگری را به باطل دارای وجاهت بدانند. در مناظره ای بین پیامبر (ص) و بت پرستان، عقیده این گروه، روشن تر می شود:

«پیامبر (ص) رو به مشرکان عرب (بت پرستان) کرده و فرمود: چرا بتان را پرستش کرده و از پروردگار جهان دست کشیده‏اید؟ گفتند: با این کار به خداوند تقرّب مى‏ جوییم.

فرمود: مگر این بتان شنوا بوده و از خدایشان اطاعت نموده و او را عبادت مى‏کنند تا شما بواسطه تعظیم آنها به خداوند تقرّب جویید؟ گفتند: نه.

فرمود: مگر شما خودتان آنها را نتراشیده ‏اید؟ گفتند: آرى. فرمود: باین ترتیب اگر آنها شما را عبادت کنند شایسته ‏تر است تا شما آنها را. (چون بتان مخلوق و شما خالقید) در این صورت خدایى که عارف به مصالح و عواقب، و حکیم در تعیین تکلیفتان مى ‏باشد آیا شما را به این عبادت امر کرده است؟! بت پرستان پس از این کلام باهم اختلاف کرده و گروهى گفتند: خداوند در پیکرهاى مردانى حلول کرده که به شکل این بتان بودند. و بر این اساس آنها را صورتگرى نمودیم. و منظور ما از توجّه به این بتان تعظیم همان هیاکل است.

و جمعى دیگر گفتند: این بتان مطابق صورت اقوام گذشته‏اى هستند که پرهیزگار و عابد بودند، و نظر ما از عبادت آنها تعظیم و تجلیل خداوند مى‏ باشد. و گروه دیگرى گفتند: آنگاه که خداوند آدم را آفریده و فرشتگان را امر نمود تا او را سجده کنند ما از این امر که وسیله تقرّب به پیشگاه خداوند بود محروم شدیم، پس براى جبران آن صورت آدم را به شکلهاى مختلفى ساختیم و در مقابلش به قصد تقرّب بخداوند سجده مى‏ کنیم. همچون سجده فرشتگان بر آدم، که به قصد تقرّب به خدا بود، چنان که سجده شما در محرابهاى مسجد، به قصد آن است که به محاذات کعبه‏ اید. و در مقابل کعبه‏ نیز به نیّت پروردگار با عظمت و جلال عبادت و سجده مى ‏کنید، نه خود کعبه. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: همه شما راه خطا پیموده و از راه حقیقت منحرف شده‏ اید.

سپس رو به گروه نخست کرده و فرمود: این سخن شما که خداوند در پیکرهاى جمعى که به شکل این بتان بودند حلول کرده، در نهایت ضعف است، چرا که با این کلام مى‏باید خداوند مانند مخلوقات: محتاج، محدود و حادث باشد. و با این حلول، آیا خداوند جهان در چیزى محدود و محاط نخواهد شد؟ ...

سپس رسول خدا (ص) روى به گروه دوم کرده و فرمود: اگر شما معتقدید که به نیّت صورتهاى گذشتگان خداپرست خود سر بر آستان بتها گذاشته و آنها را تعظیم مى ‏کنید، پس دیگر چه جایى براى اظهار بندگى پروردگار جهانیان باقى مى ‏نهید!؟... پس شما با برابر قراردادن خضوع و عبادت خداوند با بتان آیا به مقام عظمت و جلال پروردگار توهین نکرده‏اید؟!

سپس رسول خدا(ص) به گروه سوم از بت پرستان فرمود: شما جماعت مسلمان را با خودتان مقایسه نمودید، در حالى که ما همچون شما نیستیم. زیرا ما بندگان خدا، آفریده و دست پرورده اوئیم، گوش بفرمان و تسلیم نواهى او هستیم، و خداوند را همان گونه که اراده فرموده عبادت مى‏کنیم، و چون ما را به کارى امر فرمود همان را انجام دهیم و نباید از آن اوامر تجاوز کرده و بنا بر میل و تشخیص خودمان عمل کنیم، زیرا در این صورت ممکن است با آن خصوصیات پسندیده واقع شود ولى امکان دارد با نحوه دیگر در نهایت درجه کراهیت یا حرمت قرار گیرد. با اینکه ما را از اظهار نظر در مقابل دستوراتش نهى فرموده است.

آرى چون فرموده است هنگام عبادت به جانب کعبه متوجّه باشیم، امتثال امر نموده و اطاعت مى‏کنیم، سپس فرموده در سایر شهرها نیز به محاذات کعبه او را عبادت کنیم ما نیز پذیرفتیم و از حدود اوامر او تجاوز نکردیم. و در مسأله سجده فرشتگان بر آدم، خداوند متعال سجده را بر خود آدم امر فرمود نه بر صورت او، و از آنجا که سجده را بر فرشتگان فرض نموده این تکلیف بر آنان بوده نه بنى آدم، پس هر مقایسه‏اى بیجا است. و چه مى‏دانید شاید از این عمل خودسرانه شما ناراضى باشد.»(4)

پی نوشت ها:

1. همچنین ر.ک: الأصنام (تنکیس الأصنام)، ابو المنذر هشام بن محمد الکلبى (م 204)، تحقیق احمد زکى باشا، القاهرة، افست تهران (همراه با ترجمه)، نشر نو، چ دوم، 1364ش، از صفحه 106 به بعد.

2. لقمان (31) ٰ آیه 25.

3. زمر (39)ٰ آیه 3.

4. طبرسی ٰ الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی ٰ مشهد ٰ 1403 ه.ق، ج‏1، ص26.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا نام امامان دوازده‌گانه در قرآن مجید نیامده است؟

چرا نام امامان دوازده‌گانه در قرآن مجید نیامده است؟

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است. تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی می‌باشد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنان که می‌فرماید:

«وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون».[1]

«قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آن‌ها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند».

در آیه یاد شده دقت کنید، می‌فرماید:«لتُبَیّن» و نمی‌گوید: «لتقرأ» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند. بنابراین، انتظار این که مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اکنون برخی از روش‌های قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان می‌کنیم:

1. معرفی به نام

گاهی وضعیت ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کند، چنانکه می‌فرماید:

«وَمُبَشّراً برَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدی اسْمُهُ أَحْمَد».[2]

«(عیسی می‌گوید:) به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است».

در این آیه، حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل می‌نماید.

۲. . معرفی با عدد

و گاهی موقعیت ایجاب می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنان که می‌فرماید:

«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِیثاقَ بَنی إِسرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیباً...».[3]

«و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختیم».

3. معرفی با صفت

بعضی اوقات وضعیت به گونه‌ای است که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند؛ چنان که پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.

«الّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبیَّ الأُمّی الّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدهُمْ فِی التَّوراةِ وَالإِنْجِیل یَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیّبات وَیُحَرّمُ عَلَیْهِمُ الخَبائِث وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ...».[4]

«کسانی که از رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمی‌دارد...».

با توجه به این روش، انتظار این که اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، انتظاری بی جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.

اگر این اصل را بپذیریم و بگوییم خداوند باید کلیه مسائل اختلاف آفرین را در قرآن ذکر کند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در این صورت باید صدها مسأله کلامی و عقیدتی و فقهی و تشریعی در قرآن ذکر شده باشد، مسائلی که قرن‌ها مایه جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آن‌ها به طور صریح و قاطع ـ که ریشه‌کن کننده نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:

1. صفات خدا عین ذات اوست یا زاید بر ذات؟

2. حقیقت صفات خبری مانند استوای بر عرش چیست؟

3. قدیم یا حادث بودن کلام خدا.

4. جبر و اختیار.

این مسایل و امثال آن‌ها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آنچنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.

معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست

پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.

بنی اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب شده خود را بازستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:

«إِذْ قالُوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبیلِ اللّه».[5]

«آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروای معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...».

پیامبر آنان، به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرد و گفت:

«إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلکاً...».[6]

«به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است».

با اینکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:

«أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7]

«از کجا می‌تواند فرمانروای ما باشد، حال آن که ما به فرمانروایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...».

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید موقعیت جامعه، آماده پذیرایی باشد.

چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنان که این مسأله درباره حضرت موسی رخ داد و به قول معروف:

صد هزاران طفل سر ببریده شد تـا کلیـم اللّه مـوسی زنـده شـد

درباره حضرت مهدی(علیه السلام) که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(علیه السلام) مدت‌ها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.

همان‌طور که گفته شد، قرآن به سان قانون اساسی است. انتظار این که همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات که از عالی‌ترین فرایض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آن‌ها از سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرفته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معرفی شیطان به عنوان کافر در قرآن کریم

معرفی شیطان به عنوان کافر در قرآن کریم 

داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است، نمونه ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می شناخت، به روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیای پیامبران را نیز کاملا می شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین حال خدا او را کافر نامیده و درباره اش فرموده است: «و کان من الکافرین»؛ «و از کافران بود.» (بقره/ 34)

دلیل بر اینکه از نظر قرآن، شیطان خدا را می شناخت این است که قرآن صریحا می گوید: او به خالقیت خدا اعتراف داشت، خطاب به خداوند گفت: «خلقتنی من نار و خلقته من طین»؛ «مرا از آتش آفریدی و او (آدم) را از گل» (اعراف/ 12) و دلیل بر اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت این است که گفت: «انظرنی الی یوم یبعثون»؛ «پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت بده» (اعراف/ 14) و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین»؛ «به عزت تو قسم که همه فرزندان آدم را گمراه می سازم مگر بندگان خالص شده ات را.» (ص/ 82 و 83) مراد از بندگان خالص شده که نه تنها عملشان مخلصانه است بلکه سراسر وجودشان از غیر خدا پاک و آزاد است، اولیای خدا و معصومین از گناهند، شیطان آنان را نیز می شناخته است و به عصمت آنان هم معتقد بوده است.

قرآن در عین اینکه شیطان را شناسای همه این مقامات معرفی می کند، او را کافر می خواند و کافر می شناسد، پس معلوم می شود تنها شناسایی و معرفت، یعنی تسلیم فکر و ادراک، برای اینکه موجودی مؤمن شناخته شود کافی نیست، چیز دیگر لازم است. از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی ها، از کافران محسوب گشته است؟ معلوم است، برای اینکه در عین قبول ادراکاتش حقیقت را، احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام کرد، از قبول حقیقت ابا و استکبار نمود، تسلیم قلب نداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مساله کنیز و برده در اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

مساله کنیز و برده در اسلام توسط منتقدین یک ضعف برای اسلام مطرح شده است در صورتی که روش برخورد اسلام با این مساله از قوت های کم نظیر دین مبین اسلام است.

در رابطه با بحث برده داری چند چیز را باید در نظر بگریم که به اجمال عرض میکنم:

1 - اسلام هرگز ابداع کننده بردگى نبوده است، بلکه در حالى ظهور کرد که مساله بردگى سراسر جهان را فرا گرفته و با تار و پود جوامع بشرى آمیخته بود.

مساله برده داری پیش از اسلام و در بدو ظهور اسلام همه گیر بوده است .‌بعضی از افراد خیلی با ادعا می گویند در ایران اصلا برده داری نداشتیم و‌این نشان می دهد ایران باستان و‌دین زرتشت از اسلام برتر است

پاسخ این جهال روشن است . اینها هیچ سر رشته و‌سوادی نسبت به تاریخ ایران و ادیان پیش از اسلام ندارند.

در ایران هم برده داری بوده و حتی در کتاب اوستا ( وندیداد ) ذکر شده است که مرد خانواده حق دارد زن خودش را بفرشود یا اجاره بدهد.

نکته دیگری که باید پیش از بحث به ان توجه کنیم :

۲. بردگان در طول تاریخ سرنوشت بسیار دردناکى داشته‏اند، به عنوان نمونه بردگان اسپارتها را که به اصطلاح قومى متمدن بودند در نظر مى‏گیریم ، به قول نویسنده روح القوانین غلامان اسپارتى به قدرى بدبخت بودند که تنها غلام یک نفر نبودند، بلکه غلام تمام جامعه محسوب مى‏شدند، و هر کس بدون ترس از قانون مى‏توانست هر قدر بخواهد غلام خود یا دیگرى را آزار و شکنجه دهد، و در حقیقت زندگانى آنها از حیوانات نیز بدتر بود .

از زمانى که بردگان را از کشورهاى عقب‏افتاده صید مى‏کردند تا هنگامى که در بازارهاى فروش عرضه مى‏شد بسیارى از آنها مى‏مردند، و باقیمانده وسیله‏اى بودند براى بهره‏گیرى برده‏فروشان طماع و اندک غذائى که به آنها مى‏دادند براى زنده ماندن و کار کردن بود، و به هنگام پیرى و بیماریهاى صعب العلاج آنها را به حال خود رها مى‏کردند تا به شکل دردناکى جان دهند! لذا نام بردگى در طول تاریخ با انبوهى از جنایات هولناک همراه است .

دوستان توجه کنند، وقتی یک جوانی از شما می پرسد چرا اسلام برده داری را مجاز دانسته ‌، در ذهنش تصویری از برده نقش بسته که حاصل و نتجیه فیلم های هالیوودی است . او برده را یک انسان با پوست سیاه می داند که اسیر شده و‌سخت ترین کار ها را موظف است انحام دهد و توهین ها را تحمل کند و‌هیچ حقی ندارد . توجه به این ذهنیت در قانع کردن وی یقینا موثر است.

با توجه به دو نکته کلی فوق ،‌ اسلام یک طرحی را پیاده کرد تا بردگان ازاد شوند.

3 - طرح اسلام براى آزادى بردگان

آنچه غالبا مورد توجه قرار نمى‏گیرد این است که اگر نظام غلطى در بافت جامعه‏اى وارد شود ریشه‏کن کردن آن احتیاج به زمان دارد، و هر حرکت حساب نشده نتیجه معکوسى خواهد داشت، درست همانند انسانى که به یک بیمارى خطرناک مبتلا شده و بیماریش کاملا پیشرفت نموده است، و یا شخص معتادى که دهها سال به اعتیاد زشت خود خو گرفته، در اینگونه موارد حتما باید از برنامه‏هاى زمان بندى شده استفاده کرد .

صریحتر بگوئیم : اگر اسلام طبق یک فرمان عمومى دستور مى‏داد همه بردگان موجود در آن را آزاد کنند ، چه بسا بیشتر آنها تلف مى‏شدند، زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى‏دادند، آنها نه کسب و کار مستقلى داشتند، و نه خانه و لانه و وسیله‏اى براى ادامه زندگى .

اگر در یک روز و یک ساعت معین همه آزاد مى‏شدند یک جمعیت عظیم بیکار ظاهر مى‏گشت که هم زندگى خودش با خطر مواجه بود و هم ممکن بود نظم جامعه را مختل کند، و به هنگامى که محرومیت به او فشار مى‏آورد به همه جا حمله‏ور شود و درگیرى و خونریزى به راه افتد . اینجا است که باید تدریجا آزاد شوند، و جذب جامعه گردند ، نه جان خودشان به خطر بیفتد ، و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست این برنامه حساب شده را تعقیب کرد .

خب با توجه به عرایض فوق اسلام برای ازادی برده ها و مدیریت ان ها چه کار کرد؟

ماده اول - بستن سرچشمه ‏هاى بردگى

بردگى در طول تاریخ اسباب فراوانى داشته ، نه تنها اسیران جنگى و بدهکارانى که قدرت بر پرداخت بدهى خود نداشتند به صورت برده درمى‏آمدند که زور و غلبه نیز مجوز برده گرفتن و برده‏دارى بود اما اسلام جلو تمام این مسائل را گرفت، تنها در یک مورد اجازه برده‏گیرى داد و آن در مورد اسیران جنگى بود . این مسلم است که در میدان جنگ و بعد از غلبه بر دشمن یا باید تمام افراد باقی مانده از دشمن را کشت و یا بجاى کشتن آنها را اسیر کرد چرا که اگر دشمن رها شود باز ممکن است نیروهاى خود را تجدید سازمان کرده و حمله مجددى را آغاز نماید. اسلام راه حل دوم را بر گزیده است اما فرموده است که بعد از اسارت صحنه دگرگون مى‏شود، و اسیر با تمام جنایاتى که مرتکب شده است به صورت یک امانت الهى در دست مسلمین در مى‏آید که باید حقوق بسیارى را در باره او رعایت کرد . پس از یک طرف ورودی های برده گیری توسط اسلام بسته شد ،‌جز یک ورودی.

ائمه جماعت عزیز مستحضرند که حکم اسیر بعد از خاتمه جنگ یکى از سه چیز است : آزاد کردن بى‏قید و شرط ، آزاد کردن مشروط به پرداخت فدیه ( غرامت ) و برده ساختن او ، و البته انتخاب یکى از این سه امر منوط به نظر امام و پیشواى مسلمین است و او هم با در نظر گرفتن شرائط اسیران و مصالح اسلام و مسلمین از نظر داخل و خارج آنچه را شایسته‏تر باشد برمى‏گزیند و دستور اجرا مى‏دهد .

 اما در شرایطی که نظر امام و پیشواى مسلمین بر این قرار می گرفت که اسیران آزاد نشوند از آنجا در آن روز امکانات و زندانهائى نبود که بتوان اسیران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگه داشت ، راهى جز تقسیم کردن آنها در میان خانواده‏ها و نگهدارى به صورت برده نداشت .

البته تقسیم این افراد در بین جامعه اسلامی یکی از هوشمندانه ترین سیستم هایی است که در مورد معضلات اجتماعی به اجرا در امده است

ماده دوم - گشودن دریچه آزادى

اسلام برنامه وسیعى براى آزاد شدن بردگان تنظیم کرده است که اگر مسلمانان آن را عمل مى‏کردند در مدتى نه چندان زیاد همه بردگان تدریجا آزاد و جذب جامعه اسلامى مى‏شدند .

این سیستم ازاد سازی برده ها را شما عزیزان مستحضرید اما برای اینکه شاید بخواهید مطلب را به دیگران منتقل کنید عرض میکنم

الف - یکى از مصارف هشتگانه زکات در اسلام خریدن بردگان و آزاد کردن آنها است و به این ترتیب یک بودجه دائمى و مستمر براى این امر در بیت المال اسلامى در نظر گرفته شده که تا آزادى کامل بردگان ادامه خواهد داشت .

ب - مقرراتى در اسلام وضع شده که بردگان طبق قراردادى که با مالک خود مى‏بندند بتوانند از دسترنج خود آزاد شوند ( در فقه اسلامى فصلى در این زمینه تحت عنوان مکاتبه آمده است ) .

ج - آزاد کردن بردگان یکى از مهمترین عبادات و اعمال خیر در اسلام است ، و پیشوایان اسلام در این مساله پیشقدم بودند ، تا آنچه که در حالات على (ع) نوشته‏اند: هزار برده را از دسترنج خود آزاد کردند!

د - پیشوایان اسلام بردگان را به کمترین بهانه‏اى آزاد مى‏کردند تا سرمشقى براى دیگران باشد ، تا آنجا که یکى از بردگان امام باقر (ع) کار نیکى انجام داد امام (ع) فرمود: برو تو آزادى که من خوش ندارم مردى از اهل بهشت را به خدمت خود درآورم .

ه- در بعضى از روایات اسلامى آمده است : بردگان بعد از هفت سال خود به خود آزاد مى‏شوند ، چنانکه از امام صادق (ع) مى‏خوانیم: کسى که ایمان داشته باشد بعد از هفت سال آزاد مى‏شود صاحبش بخواهد یا نخواهد و به خدمت گرفتن کسى که ایمان داشته باشد بعد از هفت سال حلال نیست

و - کسى که برده مشترکى را نسبت به سهم خود آزاد کند موظف است بقیه را نیز بخرد و آزاد کند .

 ز- هر گاه بخشى از برده‏اى را که مالک تمام آن است آزاد کند این آزادى سرایت کرده و خود بخود همه آزاد خواهد شد !

 ح - هر گاه کسى پدر یا مادر و یا اجداد و یا فرزندان یا عمو یا عمه یا دائى یا خاله ، یا برادر یا خواهر و یا برادرزاده و یا خواهرزاده خود را مالک شود فورا آزاد مى‏شوند .

ط - هر گاه مالک از کنیز خود صاحب فرزندى شود فروختن آن کنیز جائز نیست و باید بعد از سهم ارث فرزندش آزاد شود .

 ک - آزادی برده بواسطه پاره‏اى از مجازاتهاى سخت که صاحب برده‏نسبت به او انجام می داد.و ....

خب این ها سیستم هایی بود که اسلام برای ازادی بردگان تعبیه کرد

حالا برویم سراغ ماده بعدی ،‌یعنی احیای شخصیت بردگان(ماده سوم)

در دورانی که بردگان مسیر خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوى آزادى مى‏پیمایند اسلام براى احیاى حقوق آنها اقدامات وسیعى کرده است ، و شخصیت انسانى آنان را احیاء نموده ، تا آنجا که از نظر شخصیت انسانى هیچ تفاوتى میان بردگان و افراد آزاد نمى‏گذارد و معیار ارزش را همان تقوا قرار مى‏دهد ، لذا به بردگان اجازه مى‏دهد همه گونه پستهاى مهم اجتماعى را عهده‏دار شوند ، تا آنجا که بردگان مى‏توانند مقام مهم قضاوت را عهده‏دار شوند . در عصر پیامبر (ص) نیز مقامات برجسته‏اى از فرماندهى لشکر گرفته تا پستهاى حساس دیگر به بردگان یا بردگان آزاد شده سپرده شد . بسیارى از یاران بزرگ پیامبر (ص) بردگان بودند و یا بردگان آزاد شده ، و در حقیقت بسیارى از آنها به صورت معاون براى بزرگان اسلام انجام وظیفه مى‏کردند. سلمان و بلال و عمار یاسر و قنبر را در این گروه مى‏توان نام برد ، بعد از غزوه بنى المصطلق پیامبر (ص) با یکى از کنیزان آزاد شده این قبیله ازدواج کرد و همین امر بهانه‏اى آزادى تمام اسراى قبیله شد .

خب، این احیای شخصیت امری عظیم بوده که توسط اسلام برای جامعه عقب افتاده ان زمان عرضه شده است

ماده چهارم - رفتار انسانى با بردگان

در اسلام دستورات زیادى در باره رفق و مدارا با بردگان وارد شده تا آنجا که آنها را در زندگى صاحبان خود شریک و سهیم کرده است.

پیغمبر اسلام (ص) مى‏فرمود : کسى که برادرش زیر دست او است باید ، از آنچه مى‏خورد به او بخوراند و از آنچه مى‏پوشد به او بپوشاند ، و زیادتر از توانائى به او تکلیف نکند .

على (ع) به غلام خود قنبر مى‏فرمود : من از خداى خود شرم دارم که لباسى بهتر از تو بپوشم ، زیرا رسول خدا (ص) مى‏فرمود : از آنچه خودتان مى‏پوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه خود مى‏خورید به آنها غذا دهید .

در جاى دیگر مى‏فرماید : به بندگان خود کنیز و غلام نگوئید ، بلکه آنها را پسرم و دخترم خطاب کنید ! قرآن نیز در باره بردگان سفارش جالبى کرده و مى‏گوید : خدا را بپرستید ، براى او شریک مگیرید ، با پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان همسایگان نزدیک و دور و دوستان ، و آوارگان ، و بردگان جز نیکوکارى رفتارى نداشته باشید ، خداوند از خودپسندى بیزار است .

همانگونه که در بالا آوردیم اسلام تنها در یک مورد اجازه برده‏گیرى مى‏دهد و آن در مورد اسیران جنگى است ، آن هم هرگز جنبه الزامى ندارد در حالى که در عصر ظهور اسلام ، و قرنها بعد از آن برده‏گیرى از طریق زور و حمله به کشورهاى سیاه‏پوستان و دستگیر کردن انسانهاى آزاد ، و تبدیل آنها به بردگان ، بسیار زیاد بود ، و گاهى در مقیاس هاى وحشتناک روى آن معامله مى‏شد ، بطورى که در اواخر قرن 18 میلادى دولت انگلستان هر سال دویست هزار برده را معامله مى‏کرد، و هر سال یکصد هزار نفر را از آفریقا گرفته و به صورت بردگان به آمریکا مى‏بردند .

کوتاه سخن اینکه کسانى که به برنامه اسلام در مورد بردگان خرده‏گیرى مى‏کنند از دور سخنى شنیده‏اند ، و از اصول این برنامه و جهت‏گیرى آن که همان آزادى تدریجى و بدون ضایعات بردگان است اطلاع دقیقى ندارند ، و یا تحت تاثیر افراد مغرضى قرار گرفته‏اند که به گمان خود این را نقطه ضعف مهمى براى اسلام شمرده و روى آن تبلیغات دامنه‏دارى به راه انداخته‏اند . 

والسلام علیکم و رحمت الله

برای پاسخ فوق از مقاله زیر بهره فراوان برده شد

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1121

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پاسخ به چند شبهه از وهابیون و فرقه هایی از اهل سنت

پاسخ به چند شبهه از وهابیون و فرقه هایی از اهل سنت :


1- سلام به شخص مرده نمیرسد پس چرا شما شیعیان میگویید سلام بر حسین علیه السلام ؟ باید بگویید حسین رضی الله عنه.


 اگر سلام به شخص مرده نمیرسید خداوند در قرآن نمی فرمود" سلام علی ابراهیم" یا" سلام علی نوح نبی الله"


2-قسم خوردن به امام معصوم شرک است شما شیعیان چرا میگویید به امام حسین قسم فلان؟


اگر قسم خوردن به غیر خدا شرک است خود خداوند نیز مشرک است چرا که در قرآن میفرماید "والشمس" "والضحی" " والتین"، 

پس قسم خوردن به شخصی که مقامش از زیتون و خورشید که در قرآن به آنها سوگند یاد شده بالاتر است اشکالی ندارد .


3- بوسیدن چیزی که از کربلا یا نجف بعنوان تبرک آورده اند شرک است پس چرا شما شیعیان وسایل مقدس را میبوسید؟


اگر بوسیدن چیزهای مقدس شرک است پس حضرت یعقوب(ع) هم نیز مشرک است ، زیرا که طبق آیه قرآن حضرت یعقوب لباس حضرت یوسف را بوسید و به چشمانش کشید و چشمان نابینایش شفا یافت .


4- امام حسین مرده است و کمک گرفتن از فرد مرده شرک و حرام است .


و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء...

طبق آیه قرآن امام حسین نیز زنده است و همانطور که در زندگی روزمره از خیلی از افراد زنده کمک میگیریم از امام حسین(ع) کمک گرفتن هم اشکالی ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اهل سنت چرادست بسته وشیعه دست بازنمازمیخوانند؟

اهل سنت چرادست بسته وشیعه دست بازنمازمیخوانند؟

محمد بن عمر و ابن عطا روایت کرده اند ابو حمید ساعدی از ده نفر از اصحاب رسول خدا شنید که یکی از این ده نفر ابوقتاده است پس ابو حمید می گوید من داناترین شما به نماز رسول خدا هستم به او گفتند : نماز را عرضه کن پس گفت : رسول خدا زمانی که به نماز می ایستاد دو دست خود را بالا می برد تا موازی دو گوشش قرار می گرفت سپس تکبیر می گفت تا اینکه هر عضو بدنش در جای خود قرار می گرفت سپس حمد و سوره را قرائت می کرد سپس تکبیر می گفت سپس دو دستش را تا گوشش بالا می آورد سپس به رکوع می رفت و دو کف دست خود را بر زانو می گذاشت سپس آرام می گرفت نه سرش را بالا می آورد و نه زیاد پایین می انداخت و می گفت خدا سخن کسی که او را مدح کند شنید سپس دو دستش را بالا برد تا کنار گوشش قرار گرفت سپس گفت : الله اکبر و سپس خود را به زمین انداخت و دو کف دست خود را کنار خود گذاشت سپس سر بلند کرد و بر پای چپ نشست و انگشتان دو پایش را موقع سجده باز کرد و سجده کرد و سپس الله اکبر گفت و بلند شد و بر پای چپ نشست تا همه اندامش آرام گرفت سپس در سجده بعد همین کار را کرد .... همه گفتند : راست گفتی رسول خدا اینچنین نماز می خواند .

امام مالک در الموطا و ابوداود آن را نقل کرده اند و ترمذی درباره آن گفته است: حدیث حسن صحیح (سنن ابن ماجة ، ج 1، ص 280 ، سنن أبی داود، ج 1، ص 170 کتاب الصلاه باب استفتاح الصلاه ، سنن الترمذی، ج 1، ص 188 باب ما جاء فی وصف الصلاه ، مسند أحمد ج 5، ص 424، سنن الدارمی ، ج 1، ص 314 کتاب الصلاة باب صفة صلاة رسول الله ، السنن الکبرى للبیهقی، ج 2، ص 72 ، عمدة القاری، ج 6، ص 104 ‘ صحیح ابن حبان ج 5 ص 196...)

بخاری هم آن را به طور مختصر نقل کرده است.(صحیح البخاری ، ج 1، ص 201، کتاب الصلاة ، باب سنّة الجلوس فی التشهد).

شوکانی میگوید: صاحبان صحاح سته(صحاح سته شش کتابی هستند که کاملا مورد قبول اهل سنت می باشند) جز نسائی آن را نقل کرده اند و ترمذی آن را صحیح دانسته است، و بخاری آن را به صورت مختصر نقل کرده است.(نیل الأوطار، ج 2، ص 198).

در این روایت که قصد راوی بیان کامل نماز رسول خدا با همه جزئیات است هرگز مطلبی درباره دست بسته بودن رسول خدا نقل نشده است بعد از ثبوت این خبر صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روشن میگردد که عمل شیعه در دست باز نماز خواندن مطابق با سنت رسول الله است . بنابر این بقیه مذاهب اسلامی باید پاسخگو باشند که چرا مخالف سنت نبوی عمل میکنند.

دست بسته نماز خواندن از زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب به دستور ایشان بدعت شده است .

گفتنی است که همه فرقه های اهل سنت دست بسته نماز نمی خوانند; همانند مالکی ها .... و این از اموری است که از زمان خلیفه دوم مرسوم شده و ما آن را بدعت و حرام می دانیم .

آن که اولین بار دست بسته نماز خواندن را رسم کردند چنین فکر کردند که چنین حالتی به خود گرفتن , یک نوع احترام و تواضع در برابر خداوند است و برای همین , دستور دادند که از آن به بعد در نمازها دست بسته باشند. دست روی دست گذاشتن و هر دو دست را روی شکم گذاشتن , در اصطلاح فقهی تکفیر و تکتیف نامیده می شود. در این که از چه زمانی دست بسته نماز خواندن سنت شد اختلاف نظر هست . برخی معتقد هستند که در زمان خلیفه اول ابوبکر چنین رسمی رواج یافت و بعضی ها معتقدند که در زمان خلیفه دوم عمربن خطاب, این سنت رواج یافت . بنابراین , اهل سنت نیز این عمل را عمل پیامبر نمی دانند, بلکه عمل صحابه پیامبر بعد از رحلت نبی اکرم (ص ) می دانند و داستان آن را چنین آورده اند که وقتی که اسیران ایرانی را نزد عمر بن خطاب آوردند, عمر بن خطاب آنها را دست بسته دید و پرسید: چرا چنین کرده اید؟ گفتند: رسم ما ایرانیان این است که در برابر پادشاهانمان چنین می ایستیم . عمر بن خطاب از این حالت خوشش آمد و دستور داد از این پس در نماز چنین بایستند و مردم هم مطابق دستور عمل کردند و به این ترتیب , تکفیر, سنت شد, (مستند العروه , ج 4, ص 445 - جواهر, ج 11, ص 19) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قمه زنی

بسم الله الرحمن الرحیم


آیا قمه زنی برای سید الشهداعلیه السلام در روایت آمده و خود امامان نیز برای آن حضرت قمه زنی کره اند؟


پیدایش قمه زنی

در مورد منشأ اصلی و اولی قمه زنی، اقوال مختلفی وجود دارد اما آنچه بیشتر از همه مستند و قابل اثبات است، این است که تیغ زنی و قمه زنی رسومی عاریتی هستند که از جانب ترکهای آذربایجان به فارسها و اعراب منتقل شده اند.ابراهیم الحیدری جامعه شناس، محقق و نویسنده عراقی الاصل کتاب تراژدی کربلا نیز بر این عقیده است که مراسمی از قبیل قمه زنی، قبل از قرن نوزدهم در عراق مرسوم نبوده و به تدریج از اواخر این قرن در آن کشور رواج یافته است. بنابراین مراسم قمه زنی از خارج عراق به آن کشور وارد شده و ریشه عربی ندارد.شیخ کاظم دجیلی در تایید این نظر می گوید: عربهای عراق تا آغاز قرن بیستم در اینگونه مراسم شرکت نمی کردند این اعمال در ابتدا در میان ترکهای عراق، فرق صوفیه و کردهای غرب ایران مرسوم بود. گزارشی از مقامات بریتانیایی درباره مراسم عاشورای 1919 میلادی در نجف نیز حاکی است که گروهی صد نفره از شیعیان ترک در آن سال به قمه زنی پرداخته بودند. از نظر تاریخی، مسلم است که قمه زنی در ایران نیز تا پیش از صفویه هیچ گونه سابقه ای نداشته و محور تردیدها در آن است که آیا در زمان صفویه به وجود آمده و یا اینکه بعد از صفویه و در زمان قاجاریه وارد شده و رواج یافته است؟

ورود قمه زنی به ایران در زمان صفویان و جریان فدائیان

اقدامات مهم صفویان در زمینه عزاداری، یکی رسمی و حکومتی کردن مجالس سوگواری و دیگری، ابزارمند کردن و نیز پدید آوردن آیینها و رسوم جدید عزاداری بود. رواج قمه زنی در دوران قاجاراز شاخصه های عزاداری در دوره قاجار، عمومیت یافتن رسم تیغ زنی و قمه زنی است رسمی که البته پیش از آن هم مسبوق به سابقه ای چند ساله بود، اما مشخصا در این دوره گسترش و رواجی بی سابقه یافت. بنجامن، سفیر کبیر آمریکا در ایران عهد ناصرالدین شاه، در توصیف مراسم قمه زنی در سفرنامه اش چنین می نویسد: سال 1884 میلادی من در تهران اقامت داشتم. دسته هایی در خیابانها حرکت می کردند و احساسات تند و شدید بی سابقه ای از خود نشان می دادند... در این میان ناگهان جمعی سفید پوش که کاردهایی در دست داشتند پدیدار شدند که با هیجان زیاد کاردها را بالا برده و به سر خود می زدند و خون از سر آنها و از کاردهایی که در دست داشتند فواره می زد و سر تا پایشان را سرخ کرده بود...

باید گفت در این دوره، خطبایی مثل آخوند ملا آقا بن عابد شیروانی معروف به فاضل دربندی با کتابش به نام اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات همین قدر که در رونق بخشی به مجالس عزا در آن دوره نقش داشتند، در ورود مطالب سست و جعلی و خرافات و در نتیجه عوام گرایی این مجالس هم مؤثر بوده اند.

عبدالله مستوفی، تاریخ نگار دوره قاجار درباره فاضل دربندی می نویسد: تیغ زدن روز عاشورا از کارهایی است که این آخوند در عزاداری وارد یا لا محاله آن را عمومی کرده و فعل حرام را موجب ثواب پنداشته است. در این دوره نیز علمای بزرگی مثل علامه سید محسن امین عاملی، قمه زنی و نظایر آن را غیر شرعی و شیطان پسند خوانده و به مخالفت با آن پرداختند که باز هم با توجه به اینکه قمه زنی به سرعت جایگاه مطلوبی نزد عوام الناس یافته و جزئی لاینفک از مظاهر دینداری، با لعاب تعصب مردم شده بود نه تنها مخالفت این دسته از علما مؤثر واقع نشد، بلکه به تشکیل جبهه ای در بین مردم و برخی علمای موافق قمه زنی منجر شد تا جایی که برای مثال به علامه سید محسن امین عاملی تهمت زدند که می خواهد اخبار را نسخ و از اجرای اعمال دین جلوگیری کند

نقش استکبار در ترویج و بهره برداری از قمه زنی

- نقش استعمار انگلیس

تا حدود قرن هجدهم سه امپراطوری بزرگ شرق، هند، ایران و عثمانی مسلمان بودند که بر تمام جهان متمدن شرقی در آن روز، حکومتهای مرفه و مقتدری پدید آورده بودند. اسپانیا، فرانسه، هلند و انگلیس به رهبری زرسالاران یهودی و مسیحیان صلیبی، به فکر افتادند مقاومت مسلمین را بشکنند.  در کتاب دست پنهان مؤسسه فرهنگی فخرالائمه آمده است: انگلیسی ها، برای رسیدن به این هدف به چاره جویی پرداختند از جمله در هند و ایران که هسته اصلی مقاومت را شیعیان تشکیل می دادند، اینان از شیعیان هندوستان شروع کردند که از مرکز تشیع و مرجعیت نجف به دور بودند. انگلیسی ها از عشق زیاد آنان به امام حسین (ع) سوء استفاده کردند و قمه و شمشیر زنی را جعل کرده و به آنان آموختند... متأسفانه برخی شیعیان هند، این بدعت را بدون مجوز علما پذیرفتند. کوبیدن شمشیر بر سر و پیشانی در سوگ سید الشهدا (ع) در روز عاشورا، توسط استعمار انگلیس، از هند به ایران و عراق رخنه کرد. تا گذشته ای نه چندان دور، سفارتهای بریتانیا در تهران و بغداد، هیئت های عزاداری را که به آن صورت انزجار آور و زشت در کوچه و خیابانها ظاهر می شدند، تأمین می کردند، غرض از سیاست استعماری انگلیس از کمک به رشد این مراسم زشت، به دست آوردن دلیلی معقول برای استعمارش بود که همواره با معارضه مردم بریتانیا و برخی نشریات آن کشور روبه رو می شد. استعمار انگلیس قصد داشت ثابت کند مردمان مستعمره هند و کشورهای اسلامی دیگر که به آن صورت در خیابان ها ظاهر می شوند، احتیاج به ولی و قیمی دارند که آنان را از جهل و توحش موجود برهاند. در نتیجه، عکس و تصاویر دسته های عزادار که در روز عاشورا با زنجیر به پشت خود نواخته و با شمشیر و قمه بر سر خود می کوفتند و خونهای جاری شده در نتیجه این جریانات، در روزنامه های بریتانیا و اروپا به چاپ می رسید و سیاستمداران استعمارگر در نتیجه این تصویرها، استعمار این کشورها را به عنوان ضرورتی انسانی اعلام می کردند که می تواند مردم آن کشورها را از جهل و توحش رهانیده و به جاده تمدن و تقدم رهنمون سازد. نقل شده است، هنگامی که " یاسین هاشمی" نخست وزیر عراق در عهد استعمار انگلیس برای گفتگو جهت پایان دادن استعمار به لندن رفته بود، انگلیسی ها به او گفتند: ما به خاطر کمک به مردم عراق به آنجا آمده ایم تا آنان را از توحش و حماقت خارج ساخته و مزه سعادت را به آنان بچشانیم! این سخن، خشم یاسین هاشمی را بر می انگیزد و باعث خروج وی از جلسه می‌شود اما انگلیسی ها از او عذرخواهی کرده و او را به دیدن فیلمی مستند از عراق دعوت می کنند. این فیلم که از هیئتهای حسینی به راه افتاده در خیابانهای نجف، کربلا و کاظمین تهیه شده بود، شامل مشاهد مهیب و نفرت آور از شمشیرکوبی و قمه زنی مردم عزادار بود . گویی انگلیسی ها می خواستند بگویند : " آیا مردمانی روشنفکر که از تمدن بویی برده اند، با خود چنین می کنند؟

نقشه سیا در رابطه با فرهنگ عاشورا

اخیرا کتابی به نام نقشه ای برای جدایی مکاتب الهی در آمریکا انتشار یافته که در آن گفتگوی مفصلی با دکتر مایکل برانت یکی از معاونان سابق سیا ( سازمان اطلاعاتی مرکزی آمریکا) انجام شده است. بخشهایی از این گفتگو به نقش مذهب و قدرت رهبری در ایران و نقشه هایی که برای تخریب صورت گرفته اشاره دارد: " بعد از مدتها تحقیق، به این نتیجه رسیدیم که قدرت رهبر مذهبی ایران و استفاده از فرهنگ شهادت، در انقلاب ایران تأثیرگذار بوده است. ما همچنین به این نتیجه رسیدیم که شیعیان، بیشتر از دیگر مذاهب اسلامی فعال و پویا هستند. تصویب شد که بر روی مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات، برنامه ریزیهایی داشته باشیم. به همین منظور، چهل میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم و این پروژه در سه مرحله انجام شد... پس از نظر سنجی ها و جمع آوری اطلاعات از سراسر جهان، به نتایج مهمی دست یافتیم، متوجه شدیم قدرت مذهب شیعه در دست مراجع و روحانیت می باشد... این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند که به طور مستقیم نمی توان با مذهب شیعه رودر رو شد و امکان پیروزی بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده کار کنیم. ما به جای ضرب المثل انگلیسی " اختلاف بیانداز، حکومت کن ! " از سیاست " اختلاف بیانداز، نابود کن! " استفاده کردیم و در همین راستا برنامه ریزی های گسترده ای را برای سیاستهای بلند مدت خود طرح کردیم.  حمایت از افرادی که با مذهب شیعه اختلاف نظر دارند و ترویج کافر بودن شیعیان به گونه ای که در زمان مناسب علیه آنها توسط دیگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنین باید تبلیغات گسترده ای را علیه مراجع و رهبران دینی شیعه صورت دهیم تا آنها مقبولیت خود را در میان مردم از دست بدهند. یکی دیگر از مواردی که باید روی آن کار می کردیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی بود که هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگه می دارند. ما تصمیم گرفتیم با حمایتهای مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزار کنندگان اصلی اینگونه مراسم که افراد سودجو و شهرت طلب هستند، عقاید و بنیانهای شیعه و فرهنگ شهادت طلبی را سست و متزلزل کنیم و مسائل انحرافی در آن به وجود آوریم به گونه ای که شیعه یک گروه جاهل و خرافاتی در نظر آید. در مرحله بعد، باید مطالب فراوانی علیه مراجع شیعه جمع آوری شده و به وسیله مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و تا سال 1389 مرجعیت را - که سد راه اصلی اهداف ما می باشند- تضعیف کرده و آنان را به دست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود کنیم و در نهایت تیر خلاص را بر این فرهنگ و مذهب بزنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

علت نیامدن نام امامان در قران

امامان
اگر امامان شیعه تعیین و منصوب شده از جانب خداوند متعال هستند، و امامت منصبی است الهی، چرا اسامی ائمه ـ علیهم السّلام ـ در قرآن نیامده است؟ آیا قرآن بیانگر تمامی احکام و اصول و فروع دین نیست؟

اولًا این‏که خیلی از مسائل دیگر، همچون، رکعات نماز، نماز میّت، جزئیات زکوة و ... در قرآن ذکر نشده ‏اند. ثانیاً، در قرآن به صورت کلی در آیات متعددی به ائمه اطهار(علیهم السّلام) اشاره شده است و حکمت عدم تصریح به نام آنها، دفع رشد بدخواهان و صیانت قرآن از حذف و تحریف، و یا ابتلا و آزمایش مؤمنان و .. بوده است ثالثاً در کلمات خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عنوان مفسر قرآن هم به تعداد ائمه اطهار (علیهم السّلام) و هم به اسامی آنها اشاره شده است، که هم در کتب اهل سنت و هم درکتب شیعه بیان شده است.


جواب تفصیلی:
اولًا: خیلی از مسائل احکام و اخلاق و بعضی مسائل اصول در قرآن بیان نشده است. مثل رکعات نماز، جزئیات زکوة. و لذا امام صادق (علیه السّلام) در جواب سئوال فوق الذکر فرمود: «به کسانی که چنین اعتراضی دارند، بگویید همان‏گونه که نماز در قرآن آمده ولی سه یا چهار (رکعت) بودن آن مشخص نشده و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آن را برای مردم تفسیر و بیان نموده ‏اند». دربارة ائمه اطهار (علیهم السّلام) هم داریم «اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم »1 از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مراد ائمه می ‏باشد »2. گذشته از این اگر اسم حضرت علی(علیهم السّلام) و ائمه اطهار(علیهم السّلام) صریح در قرآن می‏ آمد، باعث می‏ شد، دشمنان و بدخواهان دست به تحریف قرآن بزنند. ثانیاً در قرآن آیات متعددی اشاره به حضرت علی (علیه السّلام) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) دارند مانند: آیة تبلیغ3، اکمال4، هود5، اولی الأمر6، آیة ولایت7، مباهله8، ولی به خاطر مصالحی از تصریح نام اهل بیت (علیهم السّلام) در قرآن خودداری شده است. در این زمینه حکمت‏هایی ذکر شده که به برخی از آنها اشاره می ‏شود:
1- دفع شر بدخواهان و منافقان نسبت به کیان اسلام وصیانت قرآن از حذف و تحریف نام9 ائمه اطهار (علیهم السّلام) چنانکه بعضی از نویسندگان کلمه «خلیفتی» را از کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که نسبت به حضرت علی (علیه السلام) فرمود، در کتاب خود حذف نموده است.10
2- شاید عدم ذکر نامه ائمه اطهار(علیهم السّلام) برای ابتلأ و آزمایش مؤمنان است، تا صدق ایمانشان در آن امور عظیم آشکار گردد.
ثالثاً: در کلمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به عنوان تفسیر قرآن کاملًا اسامی ائمه بیان شده است که این روایات هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعه گردآوری شده‏ اند، که ما به بعضی از آنها که در منابع اهل سنت آمده است اشاره می ‏کنیم، با این تذکر که این روایات از نظر اجمال و تفصیل با هم تفاوت‏های دارند، که ما آنها را به سه دسته تقسیم می‏ کنیم:
دسته اول: احادیثی که به طور اجمال به امامت و رهبری ائمه اطهار (علیهم السلام) و جانشینی بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) تصریح می‏ کنند و آن را در اهل بیت (علیهم السّلام) منحصر می ‏نمایند، مانند حدیث ثقلین11 و مانند حدیث سفینه12 و حدیث صحیحه کساء. در پایان این مجموعه فقط به نکاتی که از حدیث ثقلین می‏ توان استفاده نمود، اشاره می‏ کنیم:
1- قرآن و اهل بیت همیشه با هم و از یکدیگر جدا ناپذیرند.
2- اطاعت از اهل بیت هم‏چون قرآن بدون هیچ قیدی، واجب می ‏باشد.
3- اهلبیت معصومند.
4- این دو همیشه با هم هستند و در طول ادوار تاریخ باید امامی وجود داشته باشد.
5- جدایی و پیشی گرفتن بر اهلبیت مایه گمراهی است13.
دسته دوم: روایاتی که تعداد امامان را به «دوازده نفر» منحصر می‏ کنند. 1- از جابربن سمره نقل شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «او یکون بعدی اثنا عشرا امیراً کلهم من قریش»14 بعد از من برای امت اسلام دوازده امیر و خلیفه خواهند بود که همگی آنها از قریش می‏باشند. 2- در جای دیگر فرمود «اثنا عشر کعدد نقباء بنی اسرائیل»15 فرمود: دوازده نفر به تعداد پیشوایان بنی اسرائیل.
دسته سوم: روایاتی که علاوه بر تعداد ائمه اطهار (علیهم السلام) به نام آنها تصریح کرده ‏اند، که در منابع فریقین بیان شده و ما فقط به بعضی از آنها از طریق عامه اشاره می‏ کنیم:
1- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «انک سید ابوسادة انک امام ابن ائمه، انک حجة ابن حجة ابوحججٍ تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم»16 تو سید و آقا و سرور بزرگواران هستی تو خود امام و فرزند ائمه (امام) هستی تو خود حجت و فرزند حجت خدایی و پدر نُه امام بعد از خود هستی، که آخرین آنها قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه) می ‏باشد.
2- پیامبر اسلام در جواب نعثل یهودی که از اوصیای حضرت سئوال کرد فرمودند: همانا وصی و خلیفه بعد از من حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و بعد از او دو فرزندش امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) و بعد از آنها نُه امام دیگر از صلب حسین هستند نعثل گوید ای محمد (صلی الله علیه وآله) نام آن نُه نفر را برایم بگو، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نام یکایک آنها را بیان می کند17. آیا جای ایراد باقی می‏ ماند که چرا خداوند متعال نام ائمه اطهار (علیهم السلام) را در قرآن نبرده است یا این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان نفرموده است؟
در پایان جای این سئوال باقی می‏ماند که؛ چگونه است کسانی با این همه تصریحات از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در منصب امامت و خلافت بر حق اهلیت و ائمه اطهار (علیهم السلام) شک و تردید می‏کنند، ولی در خلافت خلفای ثلاث بدون اینکه هیچ گونه تصریحی از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و مدحی از طرف قرآن، بر آن‏ها باشد، شک و تردید نمی‏ کنند؟!
1. سوره نساء، آیه 59.
2. محدث بحرانی غایة المرام (چ سنگی)، ج 3، ص 265.
3. سوره مائده، آیة 67.
4. سوره مائده، آیة 5.
5. سوره شوری، آیة 23.
6. سوره نساء، آیة 59.
7. سوره مائده، آیة 55.
8. سوره آل‏عمران، آیة 61.
9. علامه سید شرف الدین عاملی، المراجعات (بیروت، چهارم، 1406) ص 235.
10. طه حسین عصری.
11. ر. ک: مسلم بن حجاج قشیری، صحیح علم (بیروت داراحیاء التراث العربی) ج 4، ص 1873 و سنن ترمزی (داراحیاء التراث العربی) ج 5، ص 663.
12. محمد زمخشری، الکشاف (بیروت داراالکتاب العربی، سوم، 1407) ج 1، ص 369.
13. آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از دانشمندان (قم، انتشارات نسل جوان، دوم، 1374) ج 9، ص 65- 75.
14. صحیح مسلم (پیشین) ج 3، ص 1453.
15. میثمی، مجمع الزوائد، (بیروت، دارالکتب العربی) ج 5، ص 190.
16. خوارزمی، مقتل الحسین (قم، مکتبه المفید) ج 1، ص 146.
17. ر. ک: جوینی فرائد السمطین (بیروت، مؤسسه المحمودی) ج 2، ص 134.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰